غمض . [ غ َ ] (ع مص ) آسان داشتن از کسی درخرید و فروخت . (منتهی الارب ). تساهل و آسان گیری در بیع. غموض هم آمده است . (از اقرب الموارد). || رفتن . (منتهی الارب ). رفتن در زمین و از نظر ناپدید شدن . (از اقرب الموارد). || درخلیدن و پوشیده شدن در گوشت . (منتهی الارب ). فرورفتن و ناپدیدشدن شمشیر در گوشت . (از اقرب الموارد). || (اِ) زمین پست و نرم و زمین مغاک . ج ، غُموض ، اَغماض . (منتهی الارب ) (آنندراج ). المطمئن من الارض . (اقرب الموارد). || مااکتحلت عینی غُمضاً و غَمضاً؛ یعنی نخفتم . (از منتهی الارب ). || رجل ذوغمض ؛ یعنی مرد گمنام و خوار. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.