کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غمخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غمخانه
مترادف و متضاد
غمآباد، غمستان، غمسرا، غمکده، ماتمسرا، محنتستان، محنتسرا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غمخانه
واژگان مترادف و متضاد
غمآباد، غمستان، غمسرا، غمکده، ماتمسرا، محنتستان، محنتسرا
-
غمخانه
لغتنامه دهخدا
غمخانه . [ غ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ماتم خانه و عزاخانه . خانه ای که در آن عزا برپا باشد. (ناظم الاطباء). خانه ٔ غم . آنجا که غم و اندوه باشد : رخت جان بربند خاقانی از آنک دل در غمخانه بگشاده ست باز. خاقانی .دوشم درآمد از در غمخانه نیم شب شب روز عی...
-
واژههای همآوا
-
غم خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qamxāne ۱. خانۀ غم؛ جایی که در آن غم و غصه بسیار باشد؛ غمکده؛ ماتمکده.۲. [مجاز] دنیا.۳. [مجاز] دل پرغم.
-
جستوجو در متن
-
غمکده
واژگان مترادف و متضاد
غمخانه، محنتستان، محنتسرا
-
بیتالاحزان
واژگان مترادف و متضاد
خانه غم، ماتمسرا، غمخانه، ماتمکده ≠ عشرتکده
-
غم کده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دِ یا دَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - جایگاه غم ، غمخانه . 2 - (کن .) دنیا، روزگار.
-
غم آباد
لغتنامه دهخدا
غم آباد. [ غ َ ] (اِ مرکب ) غمخانه . جای غم و اندوه : دوش با رطل گلین و می رنگین گفتم کز شما گشت غم آباد دل ویرانم .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 782).
-
غم سرای
لغتنامه دهخدا
غم سرای . [ غ َ س َ ] (اِ مرکب ) جای غم و اندوه . خانه ٔ غم . غمخانه . غمکده . غم جای . غمگاه . || کنایه از دنیاست : در غم سرای عاریت از شادی گر هیچ هست هیچکسان دارند.خاقانی .
-
عشرت کده
لغتنامه دهخدا
عشرت کده . [ ع ِ رَ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) عشرتخانه . عشرتگاه . عشرت سرا. محل عیش و عشرت : باغ و عشرتکده ایوان به ملوک ارزانی ما فقیریم و گدا کوی بتان ما را بس . حافظ (از آنندراج ).رشک عشرتکده غمخانه ٔ درویشان است آسمان کاشی کاشانه ٔ درویشان است .ظ...
-
غم آشیان
لغتنامه دهخدا
غم آشیان . [ غ َ ] (اِ مرکب ) غمخانه . آشیان غم . مجازاً بمعنی دنیا : دشمن بغلط گفت که من فلسفیم ایزد داند که آنچه او گفت نیم لیکن چو درین غم آشیان آمده ام آخر کم از آنکه من بدانم که کیم . (منسوب به خیام ).و در غم آشیان دنیا این چه سرور و ارتیاح است ...
-
خطکشی
لغتنامه دهخدا
خطکشی . [ خ َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کشیدن خط. عمل رسم خط. (یادداشت بخط مؤلف ). || (اصطلاح بنایان ) کشیدن خطوط بر اطراف طاقهای عمارت بعد از سفیدی برای خوشنمایی . (آنندراج ) : در جوانی دیده ام شد جلوه گاه نوخطان خطکشی پیش از سفیدی کرده ام این خ...
-
غمکده
لغتنامه دهخدا
غمکده . [ غ َ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جایگاه غم و اندوه . غمخانه . غم سرا. ماتمکده . بیت الحزن . خانه ٔ دلگیر : ناف تو بر غم زدند غم خور خاقانیاکآنکه جهان را شناخت غمکده شد جان او. خاقانی .خاکش به آب سیل سرشت از پی شگون روزی که دهر غمکده ام را بنا گ...
-
بهو
لغتنامه دهخدا
بهو. [ ب َ ] (اِ) صفه و ایوان و کوشک و بالاخانه . (برهان ) (ناظم الاطباء). کوشک . (جهانگیری ). رواق . (دهار). قصر و ایوان و نشیمن . (غیاث ). خانه در پیش سرای جداگانه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). خانه ٔ مقدم و پیشگاه سرایها. (از تاج العروس ج 10 ص 50) ...