کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلیواج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غلیواج
/qalivāj/
معنی
پرندۀ گوشتربا؛ زغن؛ موشربا؛ موشگیر؛ پند؛ خاد: ◻︎ نه غلیواج تو را صید تذرو آرد و کبک / نه سپیدار تو را بار بهی آرد و سیب (ناصرخسرو: ۵۲۱)، ◻︎ غلیواج از چه میشوم است؟ از آنکه گوشت برباید / هما ایرا مبارک شد، که قوتَش استخوان باشد (عنصری: ۳۲۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلیواج
لغتنامه دهخدا
غلیواج . [ غ َ لی ] (اِ) مرغ گوشت ربا را گویند که زغن باشد و او شش ماه نر و شش ماه ماده میباشد و بعضی گویند یک سال نر و یک سال ماده است . (برهان قاطع). جزو اول این کلمه غل (کل ) است و در لهجه ٔ طبری گل بمعنی موش آمده . و این مرغ را موش گیر نیزگویند. ...
-
غلیواج
فرهنگ فارسی معین
(غَ)(اِ.) = غلیواژ: زغن ، مرغ گوشت رُبا.
-
غلیواج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غلیواژ، غلیو، گلیواج، کلیواج، خلواج، خلیواج› (زیستشناسی) [قدیمی] qalivāj پرندۀ گوشتربا؛ زغن؛ موشربا؛ موشگیر؛ پند؛ خاد: ◻︎ نه غلیواج تو را صید تذرو آرد و کبک / نه سپیدار تو را بار بهی آرد و سیب (ناصرخسرو: ۵۲۱)، ◻︎ غلیواج از چه میشوم اس...
-
غلیواج
دیکشنری فارسی به عربی
طائرة ورقية
-
جستوجو در متن
-
کلیواج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلیواژ› (زیستشناسی) [قدیمی] ka(e)livāj = غلیواج
-
چنگلاهی
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) نک غلیواج .
-
کلیواج
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) غلیواج ، زغن .
-
غلیو
لغتنامه دهخدا
غلیو. [ غ َ وْ ] (اِ) غلیواج . غلیواژ. پند. زغن .گوشت ربا. خاد. رجوع به غلیواج ، غلیواژ و زغن شود.
-
چنگلاهی
لغتنامه دهخدا
چنگلاهی . [ چ َ ] (اِ) پرنده ای است که غلیواج گویند و بجای های «هوز» های «حطی » و نون هر دو بنظر آمده است . (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). رجوع به غلیواج شود.
-
خلیواج
لغتنامه دهخدا
خلیواج . [ خ َ لی ] (اِ) زغن را گویند. غلیواج . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به زغن و غلیواج شود.
-
کلیواج
لغتنامه دهخدا
کلیواج . [ ک َ لی ] (اِ) بر وزن و معنی غلیواج است که خاد و زغن باشد. (برهان ) (آنندراج ). اسم فارسی حداة و به فارسی غلیواج نیز نامند. کلیواز. (فهرست مخزن الادویه ). کلیواژ. غلیواج . زغن . (ناظم الاطباء). غلیواژ. کلیواژ. زغن . (فرهنگ فارسی معین ). و ر...
-
کلیواژ
لغتنامه دهخدا
کلیواژ.[ ک َ لی ] (اِ) بر وزن و معنی غلیواج است که زغن باشد و آن را مرغ گوشت ربا هم می گویند. (برهان ) (آنندراج ). اسم فارسی حداة است و به فارسی غلیواج نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). کلیواج . غلیواج . زغن . (ناظم الاطباء). و رجوع به کلیواج و غلیوا...
-
گید
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) مرغ گوشت ربا، غلیواج ، زغن .
-
چلچله
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرستو ۲. غلیواج، خطاف، زغن ۳. لاکپشت، سنگشت