کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلیذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلیذ
لغتنامه دهخدا
غلیذ. [ غ َ] (ع ص ) سطبر و درشت . (منتهی الارب ). بمعنی غلیظ و مبدل آن است . (از اقرب الموارد). رجوع به غلیظ شود.
-
واژههای همآوا
-
غلیظ
واژگان مترادف و متضاد
۱. انبوه، پرمایه، تند، چگال، متراکم ۲. درشتخو، سنگدل ≠ رقیق
-
غلیظ
فرهنگ واژههای سره
پرمایه، چگال
-
غلیز
لغتنامه دهخدا
غلیز. [ غ َ / غ ِ ] (اِ) لعاب . لعاب دهان بچه . گلیز. (برهان قاطع). رجوع به غلیزبند، گلیز و گلیزبند شود.
-
غلیظ
لغتنامه دهخدا
غلیظ. [ غ َ ] (ع ص ) گنده و سطبر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) . ستبر. (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (مجمل اللغة). ج ، غِلاظ. (المنجد) (مهذب الاسماء). مقابل رقیق و باریک . ذوالغلاظة. (از اقرب الموارد). ضد رقیق . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مقابل تُنُک . ...
-
غلیز
فرهنگ فارسی معین
(غَ یا غِ) (اِ.) گلیز، آب دهان بچه .
-
غلیظ
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع . ] (ص .)1 - کلفت ، ستبر. 2 - خشن ، درشت . 3 - ناگوار، دیرهضم . 4 - تیره . 5 - پرمایه ، برعکس رقیق .
-
غلیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گلیز› [قدیمی] qa(e)liz آب لزجی که از دهان انسان یا حیوان خارج میشود؛ غلیزآب؛ غلیزآبه.
-
غلیظ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: غِلاظ] qaliz ۱. دارای مادۀ محلول بسیار در مایع: چای غلیظ.۲. شدید؛ پررنگ: آرایش غلیظ.۳. [مجاز] فشرده و انبوه: دود غلیظ.۴. [عامیانه] با شدت یا وضوح فراوان: لهجهٴ غلیظ، فحش غلیظ.۵. [قدیمی] خشن و تندخو: مٲمور غلیظ.
-
جستوجو در متن
-
درشت
لغتنامه دهخدا
درشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . ...