کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غلت
/qalt/
معنی
۱. = غلتیدن
۲. (اسم مصدر) (موسیقی) گردانیدن آواز در حلق؛ کشش دادن صوت هنگام آوازهخوانی؛ تریل.
〈 غلت خوردن: (مصدر لازم) در حالت خواب یا درازکشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن؛ غلتیدن.
〈 غلت دادن: (مصدر متعدی) کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن؛ غلتانیدن.
〈 غلت زدن: (مصدر لازم) = 〈 غلت خوردن
〈 غلتوواغلت: [عامیانه] غلتیدن پیدرپی.
〈 غلتوواغلت خوردن: [عامیانه] = 〈 غلتوواغلت
〈 غلتوواغلت زدن: [عامیانه] = 〈 غلتوواغلت
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: غلت خورد
بن حال: غلت خور
دیکشنری
flounce, roll, rolling, tumble, wallow
-
جستوجوی دقیق
-
غلت
لغتنامه دهخدا
غلت . [ غ َ ] (اِمص ) اسم مصدر از غلتیدن . به معنی غَلط است که از غلطیدن باشد، و غلط معرب آن است . (از برهان قاطع) (آنندراج ). غلتیدن بود و به پهنا گردیدن . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). چرخیدگی به روی خود (ناظم الاطباء).ترکیب ها:- غلت خوردن . غلت دادن . غ...
-
غلت
لغتنامه دهخدا
غلت . [ غ َ ] (ع مص ) برانداختن بیع. (منتهی الارب ). به هم زدن بیع و شری : غلت البیع و الشراء غلتاً؛ اقاله . (اقرب الموارد). || تنزل قیمت متاعی به سبب کمی مقدار یا خرابی کیفیت آن .عدم اعتبار از حیث کیفیت یا کمیت . (دزی ج 2 ص 221).
-
غلت
لغتنامه دهخدا
غلت . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلط کردن . یا غلت درحساب است و غلط در قول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غلط کردن در حساب . (تاج المصادر بیهقی ). ناصواب اگر در حساب باشد. (از رسائل تاریخ بیهقی پارسی نغز ص 396). غلط در حساب و کتاب و شماره . (برهان قاطع).
-
غلت
لغتنامه دهخدا
غلت . [ غ َل ْل َ ] (ع اِ) غلة. رجوع به غلة شود : و چون به کنار دریا رسیدند وهزر جمله ٔ ذخیره و غلت کی مانده بود به دریا افگند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 96).
-
غلت
لغتنامه دهخدا
غلت . [ غ ِل ْ ل َ ] (اِمص ) در قزوین و بعض جاهای دیگر به معنی قطر و ستبری و کلفتی و ضخامت و ثخن و عمق آید. ظاهراً کلمه ای است ترکی اصل و ریشه ٔ غلظت عرب ، و یا غلت مصحف مخففی از غلظت عرب است : آفرین به غلتش صلوات بر کلفتیش . (در تداول قزوینیان در وص...
-
غلت
فرهنگ فارسی معین
(غَ لَ) [ ع . ] (مص ل .) اشتباه کردن در حساب و شماره .
-
غلت
فرهنگ فارسی معین
(غَ لْ) (اِمص .) گشتن از یک پهلو به پهلوی دیگر.
-
غلت
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ غلتیدن) qalt ۱. = غلتیدن۲. (اسم مصدر) (موسیقی) گردانیدن آواز در حلق؛ کشش دادن صوت هنگام آوازهخوانی؛ تریل.〈 غلت خوردن: (مصدر لازم) در حالت خواب یا درازکشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن؛ غلتیدن.〈 غلت دادن: (مصدر م...
-
غلت
دیکشنری فارسی به عربی
سقطة
-
واژههای مشابه
-
غُلَّتْ
فرهنگ واژگان قرآن
بسته باد
-
غَلت ،غلت زدن
لهجه و گویش تهرانی
گردیدن روی زمین
-
glide
غلت 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ویژگی همخوانی که در تولید آن مجرای گفتار تنگ میشود، ولی به انسداد یا سایش نمیانجامد
-
roll 2
غلت 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] دَوران هواگَرد حول محور طولی
-
trill 1, shake 2, tr
غلت 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نوعی زینت عبارت از تناوب سریع یک نغمه و نغمهای بالاتر از آن