کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غفج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غفج
/qo(a)fj/
معنی
۱. آبگیر؛ تالاب.
۲. مغاک؛ گودال: ◻︎ به هر تلی بر، از خسته گروهی / به هر غفجی بر، ازفر خسته پنجاه (عنصری: لغتنامه: غفج).
۳. شمشیر آبدار.
۴. سندان آهنگری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غفج
لغتنامه دهخدا
غفج . [ غ ُ ] (اِ) آبگیر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (فرهنگ اوبهی ). غفج و آبگیر و شمر یکی باشد. (فرهنگ اسدی ). مغاک . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 74). گو. گودال . حفره : به هرتلی بر از خسته گروهی به هر غفجی بر از فرخسته پنجاه . عنصری (از فرهنگ اسدی ).|...
-
غفج
فرهنگ فارسی معین
(غُ فْ) (اِ.) 1 - آبگیر، گودال . 2 - شمشیر آبدار. 3 - سندان آهنگری .
-
غفج
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - دستة مو. 2 - شاخ راست و نازک .
-
غفج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غفچ› [قدیمی] qo(a)fj ۱. آبگیر؛ تالاب.۲. مغاک؛ گودال: ◻︎ به هر تلی بر، از خسته گروهی / به هر غفجی بر، ازفر خسته پنجاه (عنصری: لغتنامه: غفج).۳. شمشیر آبدار.۴. سندان آهنگری.
-
واژههای مشابه
-
غفج کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (م مص .) جدا کردن شاخه های راست و نازک و دسته کردن آن ها تا سپس در لیف پیچند و در خاک کنند.
-
جستوجو در متن
-
غفچ
لغتنامه دهخدا
غفچ . [ غ ُ ] (اِ) مغاک چیزی بود. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). جای عمیق و گود. || آبگیر و تالاب . (ازبرهان قاطع). آبگیر. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). || سندان آهنگری و مسگری و غیره . (از برهان قاطع). به معنی سندان به جیم تازی آمده است . (از فرهنگ رشی...
-
شمر
لغتنامه دهخدا
شمر. [ش َ م َ ] (اِ) حوض خرد و کوچک . (برهان ) (ناظم الاطباء). حوض . حوض کوچک و تالاب . (غیاث ) (ناظم الاطباء). آبگیر خرد. (آنندراج ) (انجمن آرا). آبگیر. آبدان . (فرهنگ اوبهی ). آبگیر. غفج . (لغت فرس اسدی ). آبگیر خرد و شاید بمعنی آبگیر بزرگ هم اطلاق...
-
مغاک
لغتنامه دهخدا
مغاک . [ م َ ] (اِ) گو باشد در زمین و لان نیز گویند. (فرهنگ اسدی ). از «مَغ» + «اک » (پسوند)... در اوراق مانوی (پارتی )، «مگ دگ » (سوراخ ، غار) = «مغادگ » . در فارسی ، «مغاک » ، تبدیل کاف فارسی به «دگ » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی گودال است خو...