کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق َ ] (اِ) لبلاب بی ثمر است . برگش مشبک و ریزه و شاخش باریک و شرب برگ و شاخ او مُدِرّ حیض و فرزجه ٔ او با عسل مُخرج جنین و سعوط عصاره ٔ او جهت عفونت خیشوم و آب بیخ او با سرکه جهت گزیدن رتیلا نافعاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نوعی قسوسی است که ثم...
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق َس س ] (اِخ ) (دیرالَ ...) جائی است به دمشق . (منتهی الارب ).
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق َس س ] (اِخ ) ساحلی است در بلاد هند. (منتهی الارب ). نام جائی است ، و در حدیثی از علی آمده است که رسول خدا (ص ) از پوشیدن جامه ٔ قسّی نهی کرد. ودر هند بین نهر وارا شهری است به نام قس که انواع جامه های رنگین از آنجا صادر شود و شاید جامه ٔ قسّ...
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق َس س ] (اِخ ) شهری است . (منتهی الارب ).
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق َس س ] (اِخ ) لقب عبدالرحمان عبداﷲ عابد تابعی است ، که خاطرش را به سوی سلامه ٔ مغنیه میلی بود. (منتهی الارب ).
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق َس س ] (ع اِ) خداوند شتران که پیوسته ملازم آنها باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مهتر ترسایان و دانشمند آنها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). من کان بین الاسقف و الشماس . (اقرب الموارد). ج ، قُسوس . (اقرب الموارد). رجوع ...
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق َس س ] (ع مص ) رنج دادن و آزردن به سخن زشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: قسّهم قسّاً؛ رنج داد و آزرده کرد ایشان را به سخن زشت . (منتهی الارب ). || سخن چینی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). سخن چینی نمودن . (منتهی الارب ). || از پی فراش...
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق ِس س ] (ع اِ) کشیش . رجوع به قُس ّ و قَس ّ شود.
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق ِس س ] (ع مص ) در پی چیزی شدن و جستن آن را. || سخن چینی نمودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَس ّ و قُس ّ شود.
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق ُس س ] (اِخ ) ابن ساعدة. اسقف نجران است که در بلاغت به وی مثل زنند. (اقرب الموارد). وی حکیمی بود بلیغ در عرب و ششصد سال زندگانی نمود (!)، و در حدیث از او یاد شده است . (از منتهی الارب ). قس بن ساعدةبن جذامةبن زفربن ایادبن نزاربن خطیبه ، بلیغ...
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق ُس س ] (ع اِ) دانشمند ترسایان . (السامی فی الاسامی ). رجوع به قَس ّ و قِس ّ شود. عربی قسیس و سریانی قشیشا (پیر کاهن ) و آرامی قشیشا . (حاشیه ٔ برهان آقای دکتر معین ، ذیل «کشیش »، از معجمیات عربیه - سامیه ص 179).
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق ُس س ] (ع مص ) در پی چیزی شدن و جستن آن را. || سخن چینی نمودن . (منتهی الارب ). رجوع به قَس ّ و قِس ّ شود.
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس .[ ق َس س ] (اِخ ) موضعی است میان عریش و قرماء از بلادمصر، و جامه ٔ قسّی بدان منسوب است . (منتهی الارب ).
-
غث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: غثّ، مقابلِ سمین] [قدیمی] qas[s] ۱. لاغر؛ کمگوشت.۲. سخن سست و نادرست.〈 غثوسمین: [مجاز]۱. بدوخوب.۲. سخن شیوا همراه با سخن غیرفصیح.۳. [قدیمی] کمارزش و ارزشمند.۴. [قدیمی] همهچیز.
-
قس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از سریانی، جمع: قُسُوس] [قدیمی] qa(e)s[s] مرد روحانی مسیحی؛ کشیش؛ کاهن.