کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غزنوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غزنوی
/qaznavi/
معنی
از مردم غزنه (غزنین): سلطان محمود غزنوی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غزنوی
لغتنامه دهخدا
غزنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) (متوفی به سال 1445م .) از دانشمندان هند است . در دولت آباد واقع در دکن متولد شد و در دهلی دانش فراگرفت و قاضی القضاة بود. از تألیفات وی «الارشاد» است در نحو که نسخه ٔ خطی از آن در لیدن است . (از اعلام المنجد).
-
غزنوی
لغتنامه دهخدا
غزنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) او راست : کتاب «النتف فی الفتاوی » که علی جمالی در ادب الاوصیاء آن را ذکر کرده است . دانشمندان دیگر هم کتبی به این نام تصنیف کرده اند. (از کشف الظنون چ استانبول ج 2 ستون 1925).
-
غزنوی
لغتنامه دهخدا
غزنوی . [ غ َ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب است به غزنه . (آنندراج ). منسوب است به غزنه که از بلاد هند است . (انساب سمعانی ). منسوب به غزنین و غزنی . رجوع به غزنین شود.- سلاطین غزنوی ؛ رجوع به غزنویان شود.
-
غزنوی
لغتنامه دهخدا
غزنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) (704-773 هَ . ق .) سراج الدین ، عمربن اسحاق بن احمد هندی . از اکابر فقهای حنفی بود. او راست : «الفتاوی السراجیة» خطی ، و «التوشیح » در «شرح الهدایة، و «الشامل » در فقه ،و «زبدةالاحکام فی اختلاف الائمة» خطی ، و «شرح بدیعالاص...
-
غزنوی
لغتنامه دهخدا
غزنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) (حکیم ...) مجدودبن آدم سنائی : بشنو این پند از حکیم غزنوی تا بیابی در تن مرده نوی . مولوی .رجوع به سنایی شود.
-
غزنوی
لغتنامه دهخدا
غزنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) (متوفی به سال 556 هَ .ق .) اشرف الدین حسن بن محمد حسینی غزنوی ، مکنی به ابومحمد و مشهور به اشرف ، از فصحای بزرگ اواسط قرن ششم هجری قمری است . درباره ٔ نام او هیچیک از مآخذ اختلافی ندارند و خود نیز در اشعار خویش حسن را غالبا...
-
غزنوی
لغتنامه دهخدا
غزنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) (متوفی به سال 582 هَ . ق . = 1186م .) عالی بن ابراهیم بن اسماعیل غزنوی ، ملقب به تاج الشریعة، فقیهی حنفی و مفسر بود. او راست «تفسیر قرآن » در دو جزء. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 461).
-
غزنوی
لغتنامه دهخدا
غزنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) متوفی به سال 593 هَ .ق . = 1197م .) احمدبن محمدبن سعید اصولی . فقیهی بود و در حلب درگذشت . او راست : «روضة اختلاف العلماء» و «المقدمة المختصرة» در فقه ، و «روضة المتکلمین » در اصول دین . (از اعلام زرکلی ج 1 ص 70) رجوع به اح...
-
غزنوی
لغتنامه دهخدا
غزنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) محمدبن محمود قاضی غزنوی ، ملقب به معین الدین و مکنی به ابوالعلاء. او راست : کتاب «سرالسرور» در ذکر شعرای زمان خود. (از کشف الظنون چ استانبول ج 2 ستون 987).
-
غزنوی
لغتنامه دهخدا
غزنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) محمودبن سبکتگین را گویند. (از آنندراج ) : ناز و نیاز کار ایاز است و غزنوی کآن بنده ٔ نیاز شد و این غلام ناز. ملاشانی تکلو (از آنندراج ).چون این زاری به گوش غزنوی خوردسرش غوطه به خون دل فروبرد. حکیم زلالی (از آنندراج ).رجوع ...
-
غزنوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به غزنه [= غزنین]، از شهرهای افغانستان، پایتخت سلطان محمود) [عربی: غزنویّ] qaznavi از مردم غزنه (غزنین): سلطان محمود غزنوی.
-
واژههای مشابه
-
صندلی غزنوی
لغتنامه دهخدا
صندلی غزنوی . [ ص َ دَ ی ِ غ َزْ ن َ ] (اِخ ) عوفی او را در شمار شعرای دوره ٔ سلجوقی آورده و فراوان ستوده است . (لباب الالباب ج 2 ص 334). و مرحوم هدایت در مجمع الفصحاء نویسد: حکیمی حکمت مآب و ندیمی شیرین خطاب بود. (مجمعالفصحاء ج 1 ص 314). عوفی از وی ...
-
عبهری غزنوی
لغتنامه دهخدا
عبهری غزنوی . [ ع َ هََ ی ِ غ َ ن َ ] (اِخ ) عبدالحمید. مردی حکیم و شاعر و ملازم الب ارسلان و ملکشاه بود با شاعرانی مانند حکیم سنایی و ادیب صابر و سوزنی مصاحبت داشته است . از اشعار اوست :بگردون برین بر شد بفخر مملکت ایران که گسترد از برش سایه خجسته ر...
-
علی غزنوی
لغتنامه دهخدا
علی غزنوی . [ ع َ ی ِ غ َ ن َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن اسماعیل غزنوی حنفی . ملقب به ناصرالدین . وی مفسر بود و در سال 582 هَ . ق . درگذشت . او راست : التکسیر فی التفسیر. (از معجم المؤلفین ).