کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غرچه
/qarče/
معنی
۱. نامرد؛ مخنث؛ عنین: ◻︎ کزاین غرچگان چیست چندین گریغ / بکوشید همپشت با گرز و تیغ (اسدی: ۲۲۲).
۲. نادان؛ کودن: ◻︎ برگذر زاین سرای غرچهفریب / درگذر زاین رباط مردمخوار (سنائی۲: ۱۳۷).
۳. پست؛ زبون.
۴. (صفت) کوهستانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرچه
لغتنامه دهخدا
غرچه . [ غ َ چ َ ] (اِخ ) غرجستان و آن ولایتی است مشهور از خراسان . (برهان قاطع). ولایتی است در خراسان . (صحاح الفرس ). نام ولایتی است از خراسان و در غربی غور و شرقی هرات واقع است . (آنندراج ) (انجمن آرا). نام ولایتی است در حوالی خراسان چنانکه می گوی...
-
غرچه
لغتنامه دهخدا
غرچه . [ غ َ چ َ ] (اِخ ) نام یکی از متحدین افراسیاب که با ایرانیان جنگید و گرفتار شد : چو غرچه ز سگسار و شنگل ز هندهوا پردرفش و زمین پرپرند. فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 806).چو غرچه بدید آنکه رستم چه کردوزآن نامداران برآورد گردبرآشفت بر خویشتن جنگ...
-
غرچه
لغتنامه دهخدا
غرچه . [ غ َ چ َ / چ ِ ] (ص ) به معنی غراچه . نامرد و مخنث و حیز. (برهان قاطع). مخنث نادان . (صحاح الفرس ). مخنث و نادان . (فرهنگ رشیدی ). || ابله و احمق و نادان و جاهل . || به چشم خودبین و دیوث . (برهان قاطع). || در فرهنگها به معنی نادان و بی حمیت آ...
-
غرچه
لغتنامه دهخدا
غرچه . [ غ َ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس ، که در 156هزارگزی شمال خاوری طبس واقع است ، کوهستانی است و هوای آن گرم و خشک و سکنه ٔ آن 37 تن است و دارای مذهب تشیعاند و به زبان فارسی سخن میگویند. آب اهالی آن از قنات تأمین می...
-
غرچه
لغتنامه دهخدا
غرچه . [ غ ِ رِچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ صوت ) در تکلم آواز ساییدن دندان به هم با فشار، و بیشتر با لفظ (دندان غرچه ) و با لفظ رفتن استعمال می شود. (از فرهنگ نظام ).
-
غرچه
فرهنگ فارسی معین
(غَ چِ) (ص .) 1 - بی غیرت ، دیوث . 2 - ابله . 3 - ناتوان در مردی .
-
غرچه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - (ص .) اهل غرجستان . 2 - (اِ.) نوایی است در موسیقی قدیم .
-
غرچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹غراچه، غرچک› [قدیمی] qarče ۱. نامرد؛ مخنث؛ عنین: ◻︎ کزاین غرچگان چیست چندین گریغ / بکوشید همپشت با گرز و تیغ (اسدی: ۲۲۲).۲. نادان؛ کودن: ◻︎ برگذر زاین سرای غرچهفریب / درگذر زاین رباط مردمخوار (سنائی۲: ۱۳۷).۳. پست؛ زبون.۴. (صفت) کوهست...
-
غرچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qarče از مردم غرچستان (= ناحیهای در خراسان قدیم): ◻︎ چغانی و چگلی و بلخی ردان / بخاری و از غرچگان موبدان (فردوسی: ۶/۵۳۶)، ◻︎ شه غرچگان بود بر سان شیر / کجا پشت پیل آوریدی به زیر (فردوسی۴/۱۸۱).
-
واژههای مشابه
-
سگ غرچه
لغتنامه دهخدا
سگ غرچه . [ س َ گ ِ غ َ چ َ / چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سگ زبون و بی جرأت و در شرح خاقانی به معنی سگ صحرانشین . (آنندراج ) (غیاث ).
-
غرچه بازار
لغتنامه دهخدا
غرچه بازار. [ غ َ چ َ ] (اِخ ) شهری به کریمه . قره سوبازار . رجوع به قره سوبازار شود.
-
غرچه فریب
لغتنامه دهخدا
غرچه فریب . [ غ َ چ َ / چ ِ ف ِ / ف ِ ] (نف مرکب ) آنکه غرچه (مخنث و نادان ) را فریبد. فریبنده ٔ غرچه : از فرازش نبرده سوی نشیب مگر این گنده پیر غرچه فریب .سنائی .
-
غرچه نژاد
لغتنامه دهخدا
غرچه نژاد. [ غ َ چ َ / چ ِ ن ِ ] (ص مرکب ) آنکه نژادش غرچه باشد. رجوع به غرچه شود : زین سروقدی ماه رخی غرچه نژادی عاشق دو صدش پیش رخ همچو قمر بر.سوزنی .
-
دندان غرچه
لغتنامه دهخدا
دندان غرچه . [ دَ غ ِ رِچ ْ چ َ / چ ِ غ ِ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) دندان خایی . احزاز. حریق . ساییده شدن دندانهای زبرین و زیرین به یکدیگر چنانکه دندانهای صاحب کرم معده در خواب و مانند آن . عمل فشرده شدن یا فشردن دندانها بر یکدیگر و برآمدن آواز از آن بر...