کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غردل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غردل
معنی
(غَ رْ دِ) (ص مر.)ترسو، بی دل و جرأت .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. قحبه
۲. ترسو، جبون ≠ شجاع
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غردل
واژگان مترادف و متضاد
۱. قحبه ۲. ترسو، جبون ≠ شجاع
-
غردل
لغتنامه دهخدا
غردل . [ غ َ دِ ] (ص مرکب ) مردم نامرد و بی جگر و ترسنده و واهمه ناک راگویند و معنی ترکیبی آن قحبه دل است چه غر به معنی قحبه باشد. (برهان قاطع). بددل که ضد شجاع است ، زیرا غر به معنی قحبه است . (آنندراج ). بیدل را غردل گویند زیرا غر به معنی قحبه است ...
-
غردل
فرهنگ فارسی معین
(غَ رْ دِ) (ص مر.)ترسو، بی دل و جرأت .
-
جستوجو در متن
-
قحبه
واژگان مترادف و متضاد
جلب، خودفروش، روسپی، غردل، فاحشه، لچن، لکاته، معروفه، هرجایی
-
آهودل
لغتنامه دهخدا
آهودل . [دِ ] (ص مرکب ) ترسنده . شتردل . اشتردل . گاودل . بزدل .مرغ دل . کلنگ دل . بَددِل . غردِل . کبک زهره . گاوزهره .
-
سیماب دل
لغتنامه دهخدا
سیماب دل . [ دِ ] (ص مرکب ) غردل . (آنندراج ). غردل یعنی قحبه دل چه غر به معنی قحبه آمده است . (برهان ). || بی جگر. بی دل . ترسنده . لرزنده . واهمه ناک . (از برهان ). جبان . مضطرب . بیقرار. (از آنندراج ) : آستانت گنبد سیمابگون را متکاست بنده ٔ سیماب ...
-
سگ جگر
لغتنامه دهخدا
سگ جگر. [ س َ ج ِ گ َ ] (ص مرکب ) به معنی سگ جان است که سخت جان و محنت کش باشد. (برهان ). || کنایه از موذی و بیرحم و سخت دل . (آنندراج ) : استخوان پیش کش کنم غم رازانکه غم میهمان سگ جگر است . خاقانی .|| مردم غردل و نامهربان . (برهان ).
-
هائع
لغتنامه دهخدا
هائع. [ ءِ] (ع ص ) رجل هائع لائع؛ مرد بددل ترسنده و سست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد بددل و غردل . (از منتخب ) (صراح ) (غیاث اللغات ). || رجل جائع هائع؛ گرسنه ٔ سخت حریص . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رصاص هائع؛ ارزیز گداخته ٔ روان . || لیل ...
-
گاودل
لغتنامه دهخدا
گاودل . [ دِ ] (ص مرکب ) نادان . احمق . (برهان ). کودن . ابله . کنایه از ابله و بیخرد. (آنندراج ). کنایه از غردل و احمق است . (انجمن آرای ناصری ) : مشو با زبون افکنان گاودل که مانی دراندوه چون خر بگل . نظامی . || ترسنده . بددل . (برهان ). بزدل . مرغ ...
-
شتردل
لغتنامه دهخدا
شتردل . [ ش ُ ت ُ دِ ] (ص مرکب ) اشتردل . بددل . کینه ور. (برهان ). کنایه از بددل است . (از انجمن آرا) (آنندراج ). کین توز. کینه ورز. که کینه توزد. کینه کش . صاحب کینه . کینه ور همچون شتر : گرفته ام که عدوی شتردلت افعی است شودزمرد چشمش سپهر مینائی . ...
-
جبان
لغتنامه دهخدا
جبان . [ ج َ ] (ع ص )بددل ، مرد باشد یا زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (دستوراللغات ) (ناظم الاطباء). بددل . (مهذب الاسماء). بیدل . (زمخشری ). هاع . (نصاب ). هیدان . (منتهی الارب ). مرغ دل . (یادداشت مؤلف ). مَنغوه . (منتهی الارب ). || ترسنده...
-
مرغدل
لغتنامه دهخدا
مرغدل . [ م ُ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از بی دل و ترسنده و واهمه ناک . (برهان ) (آنندراج ). که زود ترسد. جبان . بددل . گاودل . ترسناک . شتردل . غردل . کلنگ دل . اشتردل . آهودل . ترسو. بُزدل : گفت [ بوسهل زوزنی ] ای بوالحسن تو مردی مرغدلی سر دشمنان چنین ب...
-
اشتردل
لغتنامه دهخدا
اشتردل . [ اُ ت ُ دِ ] (ص مرکب ) کینه دل و کنایه ازمردمی که این صفت داشته باشند. (از برهان ) (آنندراج ). کینه دل . (انجمن آرای ناصری ). کینه دار : بهار آمد و جان حسود اشتردل بسبزه ٔ سرخنجررود بسوی کنام . ظهیر. || کنایه از مردم بیدل و نامرد و ترسنده ....
-
غر
لغتنامه دهخدا
غر. [ غ َ ] (ص ) زن فاحشه و قحبه . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ).زن فاحشه ، و آن را به تازی قحبه گویند : طمع چون بریدم من از مال خواجه زنش غر که خود را کم از خواجه داند. جهانگیری .حکیم سنائی غر بااول مفتوح به معنی قحبه و با اول مضموم به ...