کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غربال بافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غربال بافی
لغتنامه دهخدا
غربال بافی . [ غ ِ / غ َ ] (حامص مرکب ) عمل غربال بافتن . غربال ساختن . رجوع به غربال شود.
-
واژههای مشابه
-
غربال آبگون
لغتنامه دهخدا
غربال آبگون . [ غ ِ / غ َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک است . (ناظم الاطباء).
-
غربال بافتن
لغتنامه دهخدا
غربال بافتن . [ غ ِ / غ َ ت َ ] (مص مرکب ) بافتن غربال و الک .
-
غربال بستن
لغتنامه دهخدا
غربال بستن . [ غ ِ / غ َ ب َ ت َ ](مص مرکب ) بستن غربال . غربال ساختن . غربال بافتن .
-
غربال بیختن
لغتنامه دهخدا
غربال بیختن . [ غ ِ / غ َ ت َ ] (مص مرکب ) غربال کردن . بیختن چیزی از غربال . غربال را به دست زدن : غربال بیختیم به عمری که یافتیم زر عیاردار به میزان صبحگاه . خاقانی .از غربال هوا کافور می بیخت . (مجلس اول سعدی ).- آب با غربال بیختن (یا پیمودن ) ؛ ک...
-
غربال درکردن
لغتنامه دهخدا
غربال درکردن . [ غ ِ / غ َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بوجار کردن . غربال زدن . غربال کردن .
-
غربال زدن
لغتنامه دهخدا
غربال زدن . [ غ ِ / غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) غربال کردن . بیختن .
-
غربال کردن
لغتنامه دهخدا
غربال کردن . [ غ ِ / غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیختن . غربال را به دست زدن . الک کردن . غربال بیختن . غربلة. (المنجد). دحلاصة. (منتهی الارب ). || کنایه از تفحص و جستجوی بسیار. (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). کنجکاوی . (مجموعه ٔ مترادفات ) : فلک خاک ایام غ...
-
غربال بند
لغتنامه دهخدا
غربال بند. [ غ َ ب َ ] (اِخ ) از ایلات متفرقه ٔ فارس .(جغرافیای سیاسی کیهان ص 90). از ایلات ممسنی فارس .
-
غربال بند
لغتنامه دهخدا
غربال بند. [ غ ِ / غ َ ب َ ] (نف مرکب ) غربال ساز را گویند. (آنندراج ). آنکه غربال سازد از زه و کم و جز آن . آنکه غربال بافد یا غربال بندد. || کولی . لوری . لولی . غره چی . قره چی . حرامی . چینگانه . فیج . فیوج . قرشمال . غربتی . سوزمانی . زط. || مجا...
-
غربال گری
لغتنامه دهخدا
غربال گری . [ غ ِ/ غ َ گ َ ] (حامص مرکب ) غربال گر بودن . عمل غربال کردن : اگر روا باشد که با فقد غربال گری و درزیگری وجوب نماز آدینه ساقط باشد اگر شیعه گویند که با فقد امامی معصوم نماز آدینه ٔ فریضه به جماعت ، ساقطباشد با آن قیاس می باید کردن . (کتا...
-
sieving
غربال کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] 1. جدا کردن ذرات زبر یا درشت از نرمه 2. جدا کردن ذرات جامد از مایع
-
ته غربال
لغتنامه دهخدا
ته غربال . [ ت َه ْ غ َ ] (اِ مرکب ) دانه های ریزه . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از دانه های ریزه و نخاله ٔ هر چیز. (برهان ) (از آنندراج ).
-
چشم غربال
لغتنامه دهخدا
چشم غربال . [ چ َ / چ ِ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سوراخ غربال است . (از آنندراج ). چشمه ٔ غربال .