کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غراء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غراوی
لغتنامه دهخدا
غراوی . [ غ ِ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به غراء؛یعنی سریشم . (از ناظم الاطباء). رجوع به غراء شود.
-
اغراء
لغتنامه دهخدا
اغراء. [اَ ] (ع اِ) ج ِ غِراء و غَراء، بمعنی سریشم یا هرچه بدان بیالایند چیزی را یا سریشم ماهی و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به غراء و غرا شود.
-
غراً
لغتنامه دهخدا
غراً. [ غ َ رَن ْ ] (ع مص ) حریص شدن به چیزی بی آنکه وادارکننده ای باشد. غَراء. (از اقرب الموارد).
-
غرا
لغتنامه دهخدا
غرا. [ غ ُ ] (اِ) هر چیز که متصف به سفیدی و روشنی باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || آفتاب را نیز گویند به سبب روشنائی . (برهان قاطع). آفتاب . (دهار) (ناظم الاطباء). ظاهراً مأخوذ از عربی «غراء» (به فتح اول و تشدید دوم ) است . رجوع به غراء شود.
-
غراءالجلود
لغتنامه دهخدا
غراءالجلود. [ غ ِ ئُل ْ ج ُ ] (ع اِ مرکب ) سریشم . سریشم نجاری . رجوع به غراء شود.
-
غراءالسمک
لغتنامه دهخدا
غراءالسمک . [ غ ِئُس ْ س َ م َ ] (ع اِ مرکب ) سریشم ماهی . سریشم ماهی شیمر . رجوع به غراء شود.
-
غرا
فرهنگ فارسی معین
(غَ رّ) [ ع . غراء ] (ص .) مؤنث اغر. 1 - سفید و روشن و درخشان از هر چیزی . 2 - فصیح ، بلیغ .
-
بیستور
لغتنامه دهخدا
بیستور. [ س ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + ستور) بی چارپا: غِراء؛ مرد بیستور. (منتهی الارب ). رجوع به ستور شود.
-
غر
لغتنامه دهخدا
غر. [ غ ُرر ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَرّاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ اَغَرّ. (تاج العروس ). سفیدیهای پیشانی . (غیاث اللغات ). هر چیزی سفید را گویند عموماً و پیشانی سفید را خصوصاً. (برهان قاطع). || (مجازاً) بزرگان و مشاهیر. (غیاث اللغات ). مردم ...
-
مغاراة
لغتنامه دهخدا
مغاراة. [ م ُ ] (ع مص ) پیاپی کردن . یقال : غاریت بینها غراء؛ ای والیت . (منتهی الارب ). پیاپی کردن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ستیهیدن با کسی در پیکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
غری
لغتنامه دهخدا
غری . [ غ َ را ] (ع مص ) آزمند گردیدن . (منتهی الارب ). در تاج العروس و اقرب الموارد غرا (به الف ) آمده و ظاهراً صاحب منتهی الارب به اشتباه رفته است . حریص شدن . مولع شدن . (مصادر زوزنی ). حریص شدن به چیزی بی آنکه وادارکننده ای باشد.(اقرب الموارد). غ...
-
غمجار
لغتنامه دهخدا
غمجار. [ غ ِ ] (ع اِ) سریشم که بر کمان چسبانند جهت کفتگی آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سریشمی که به کمان چسبانند جهت شکاف آن . غراء یجعل علی القوس من و هی بهاء. (اقرب الموارد). رجوع به المعرب جوالیقی حاشیه ٔ 2 ص 253 شود.
-
غری سمک
لغتنامه دهخدا
غری سمک . [ غ َرْ ی ِ س َم َ / غ َ را س َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سریشم ماهی . (الابنیة عن حقائق الادویة). غری السمک . غرا السمک . رجوع به غرا و غراء و غراءالسمک و غری السمک شود.
-
غری
لغتنامه دهخدا
غری . [ غ َ ] (ع اِ) سریشم و به ترکی یاپوشقان . (تحفه ٔ حکیم ). صاحب «الابنیة» در بیان معنی سریش ، غری به کار برده است . در ترجمه ٔ صیدنه نیزآمده : سریشم را به لغت عرب غری گویند. ولی صحیح آن غرا (به الف ) و غراء است . رجوع به همین کلمات شود.
-
اعقاء
لغتنامه دهخدا
اعقاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عِقی ، آنچه نخستین از کودک نوزاده برآید از کمیز و پلیدی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ عِقی ، آنچه از بچه ٔ نوزاده پیش از خوردن غذائی خارج میشود و آن لزج و سیاه رنگ است مانند غراء. (از اقرب الموارد).