کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غاو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غاو
/qāv/
معنی
۱. (زیستشناسی) = گاو.
۲. سوراخ و جایی در زمین یا کوه که گوسفندان یا جانوران دیگر در آن به سر ببرند؛ غار؛ غال؛ آغل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غاو
لغتنامه دهخدا
غاو. (اِ) بر وزن و معنی گاو است که به عربی آن را بقر گویند چه در فارسی غین و گاف تبدیل می یابند. (برهان ). || سوراخی باشد در زیر زمین جهت خوابیدن گوسفندان و جانوران دیگر. (برهان ). گوی را گویند که در زیر زمین درست کنند برای جای جانوران و گوسفندان و آ...
-
غاو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نک غال .
-
غاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qāv ۱. (زیستشناسی) = گاو.۲. سوراخ و جایی در زمین یا کوه که گوسفندان یا جانوران دیگر در آن به سر ببرند؛ غار؛ غال؛ آغل.
-
واژههای همآوا
-
قعو
لغتنامه دهخدا
قعو. [ ق َع ْوْ ] (ع اِ) چرخ چاه چوبین باشد، یا آهنی مانند آن . || محور آهنی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دو چوب بکره ٔ دلو که تیر چرخ بر آن باشد، یا آهنی است که بر او بکره گردد.(منتهی الارب ). || (ص ) رجل قعوالعجیزتین ؛ مرد لاغرسرین ، یا درشت...
-
قعو
لغتنامه دهخدا
قعو. [ ق َع ْوْ ] (ع مص ) گشنی کردن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || برجستن شتر نر بر شترماده ، گشنی کند یا نه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برجستن مرغ بر ماده . (منتهی الارب ).
-
قعو
لغتنامه دهخدا
قعو. [ ق ُ ع ُوو ] (ع مص ) قَعْو.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَعْو شود.
-
جستوجو در متن
-
آغل
لغتنامه دهخدا
آغل . [ غ ِ / غ ُ ] (اِ) جای گوسفندان و گاوان و دیگر چارپایان بشب در خانه یا کوه وبیشتر کنده ای در زیرزمین باشد. کمرا. شب گاه . شبغا. شوگاه . آغیل . شوغا. شب غاز. شب غازه . شوغار. شوغاره . شب غاو. آغول . نَغِل . نُغول . باغل . غال . آغال . غول . غوشا...
-
غاوی
لغتنامه دهخدا
غاوی . (ع ص ) نعت فاعلی از غوایت . گمراه . بی راه . ضال . ج ، غواة، غاوون ، غاوین . || نومید. (منتهی الارب ). || (اِ) دیو. و منه : یتبعهم الغاوون ؛ ای الشیاطین او من ضل ّ من الناس او الذین یحبون الشاعر اذا هجا قوماً او محبوه لمدحه ایاهم بما لیس فیهم ...
-
غاوشنگ
لغتنامه دهخدا
غاوشنگ . [ ش َ ] (اِ مرکب ) آن چوب بود که بدو گاو رانند. (فرهنگ اسدی ). چوبی باشد که بدو گاو رانند. (اوبهی ). چوبی باشد که بر یک سر آن سیخی از آهن نصب کنند و بر سرین و کفل خر و گاو خلانند تا تند و زود براه روند و معنی ترکیبی آن گاوتند باشد چه غاو بمع...
-
گزین کردن
لغتنامه دهخدا
گزین کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انتخاب کردن . برگزیدن . گزیدن . اصطفاء : ز لشکر گزین کرد پنجه هزارسوار و پیاده همه نامدار. فردوسی .گزین کرد شمشیرزن سی هزارهمه نامدار از در کارزار. فردوسی .گزین کرد ازیشان ده و دو هزارسواران اسب افکن نامدار. فردو...
-
ختو
لغتنامه دهخدا
ختو. [ خ ُ ](اِ) شاخ گاوی است که در ملک چین میباشد و بعضی گویند شاخ کرگدن است و جمع دیگر گفته اند که در مابین ملک چین و زنگبار ملکی است و در آنجا مرغی میشود بغایت بزرگ و این شاخ آن مرغ است و از آن زهگیر تراشند و دسته ٔ کارد نیز سازند. گویند خاصیتش آن...
-
غژغاو
لغتنامه دهخدا
غژغاو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) به معنی غژغا است که گاو قطاس باشد، و بعضی دم آن گاو را قطاس میگویند جهت آنکه اصل این لغت کژگاو است ؛ یعنی ابریشم گاو، چه کژ به معنی ابریشم هم آمده است و چون در لغت و زبان فارسی تبدیل گاف به غین و برعکس جایز است همچو لگام و ل...
-
غ
لغتنامه دهخدا
غ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غین معجمه و غین منقوطه نیز گویند. و آن از حروف مستعلیة و حلق و مجهورة و مصمته و مائیة و قمری...