کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غالب آمد بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غالب آمد بر
دیکشنری فارسی به عربی
استظهر علي
-
واژههای مشابه
-
غَالِبٌ
فرهنگ واژگان قرآن
غالب - غلبه کننده - چيره
-
staple food
قوت غالب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] غذایی که بهطور معمول در یک جامعه بیش از سایر غذاها مصرف میشود
-
غالب مردم
فرهنگ واژههای سره
بیشتر مردم
-
غالب الظن
لغتنامه دهخدا
غالب الظن . [ل ِ بُظْ ظَن ن ] (ع اِ مرکب ) رجوع به غالب ظن شود.
-
غالب السعدی
لغتنامه دهخدا
غالب السعدی . [ ل ِ بُس ْ س َ ] (اِخ ) رجوع به غالب باﷲ شود.
-
غالب القطان
لغتنامه دهخدا
غالب القطان . [ ل ِ بُل ْ ق َطْ طا ] (اِخ ) در سیره ٔ عمربن عبدالعزیز در باب 31 در ذکر مناجات و دعای عمر آرد: «قال حدثنا غالب القطان قال قال عمربن عبدالعزیز: «اللهم ان لم اکن اهلاً ان ابلغ رحمتک فان رحمتک اهل ان تبلغنی فان رحمتک وسعت کل شی ٔ و انا شی...
-
غالب با
لغتنامه دهخدا
غالب با. [ ل ِ بِل ْ لاه ] (اِخ ) عبداﷲبن محمد الشیخ بن عبداﷲبن عبدالرحمن السعدی ، مکنی به ابومحمد. از پادشاهان دولت اشراف سعدیین در مراکش . وی درسال (965 هَ . ق .) به فرمانروایی مراکش رسید. مردی بود فاضل و رغبت بسیاری به آبادانی و پیشرفت زراعت وصناع...
-
غالب بک
لغتنامه دهخدا
غالب بک . [ ل ِ ب َ ] (اِخ ) پسر دوم صدر اسبق ادهم پاشای مرحوم است . وی پس از تحصیل السنه و ادبیات شرقی و زبان فرانسه و علوم جدیده به زمره ٔ منشیان دربار درآمد و بعداً سمت معاونت شورای دولت را یافت ، و آنگاه به عضویت دائره ٔ تنظیمات نایل گردید و عاقب...
-
غالب پاشا
لغتنامه دهخدا
غالب پاشا. [ ل ِ ] (اِخ ) عبدالحلیم . یکی از متأخران شعرای عثمانی است . وی به تقلید زبان ساده و ناهموار ترکان آناطولی اشعار راجع بلطائف و هزلیات گفته است و از این رو به «ترک غالب » ملقب گشته . او از اهالی استانبول بوده و از منشی گری مالیه آغاز خدمت ...
-
غالب خوزی
لغتنامه دهخدا
غالب خوزی . [ ل ِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به غالب خوزستانی شود.
-
غالب دده
لغتنامه دهخدا
غالب دده . [ ل ِ دَ دَ ] (اِخ ) شیخ محمد اسعد. یکی از شعرای پرشور متأخران عثمانی و مشایخ طریقت مولوی است و در مولویخانه ٔ غلطه پوست نشین و پدرش مصطفی رشید افندی از کتاب معروف بود. وی بسال 1171 هَ . ق . در استانبول تولد یافت و مدتی به منشی گری دیوان ...
-
غالب دهلوی
لغتنامه دهخدا
غالب دهلوی . [ل ِ ب ِ دِ ل َ ] (اِخ ) رجوع به غالب نجم الدوله شود.
-
غالب شدن
لغتنامه دهخدا
غالب شدن . [ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چیره گشتن . اعتلاء. غالب گردیدن : تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند. (گلستان ). و عنفوان شبابم غالب شدی . (گلستان ).صبر معشوق و عشق غالب شدتا بدسته ٔ درفش غایب شد. سعدی (هزلیات ).عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح نام...