کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عیوب
/'oyub/
معنی
= عیب
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عیوب
لغتنامه دهخدا
عیوب . [ ع َ ] (ع ص ) بسیار عیب کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عیاب . ذموم . بسیار عیب شمارنده مردم را.
-
عیوب
لغتنامه دهخدا
عیوب . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَیب . آهوها. عیب ها. نقص ها. رجوع به عیب شود : و کل امری ٔ یخفی علیه عیوبه . (تاریخ بیهقی ص 97).دوصد چندان عیوبت برشمارد. سعدی .زن خوش منش دلنشین تر که خوب که پرهیزگاری بپوشد عیوب . سعدی .- ستارالعیوب ؛ پوشنده ٔ عیب ها. پو...
-
عیوب
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] (اِ.) جِ عیب .
-
عیوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عَیب] 'oyub = عیب
-
واژههای همآوا
-
ایوب
فرهنگ نامها
(تلفظ: ayyub) در لغت به معنی برگشت به سوی خدا است ؛ (در اعلام) از انبیا مذکور در تورات و قرآن کریم .
-
ایوب
لغتنامه دهخدا
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) (568 هَ . ق .) نجم الدین . اولین از ملوک ایوبی بود. وی در قاهره درگذشت و در مدینه ٔ منوره دفن شد. رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 381 چ سوم شود.
-
ایوب
لغتنامه دهخدا
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) (603 - 647 هَ . ق .) ابن محمدبن ابی بکربن ایوب مکنی به ابوالفتوح و ملقب به نجم الدین ، ملک الصالح . از کبار ملوک ایوبی به مصر است . وی در قاهره متولد شد و در همانجا نشو و نما یافت و بعد از خلع برادرش به سال 637 هَ . ق . بحک...
-
ایوب
لغتنامه دهخدا
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) (994 - 1071 هَ . ق .) ابن احمد خلوتی . شیخ و بزرگ متصوفین بود. اصل وی از بقاع العزیزی در شام است . در این محل تولد و نشو و نما یافت و به دمشق درگذشت . به انواع علوم آشنا بود و شیخ زمان خود بشمار میرفت . او راست : ذخیرة الفت...
-
ایوب
لغتنامه دهخدا
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابرش بغدادی . یکی از اطبای اوایل مائه ٔ سیم هجری است . از افاضل این طبقه و مهره ٔ این سلسله است . وی معاصر با معتصم و واثق و متوکل عباسی است و از زمره ٔ اطبائیست که در زمان هارون و مأمون بتحصیل لسان و لغت یونان همت گماشت و...
-
ایوب
لغتنامه دهخدا
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابن ابی تمیمه کیسان سختیانی بصری (66 - 131 هَ . ق .) از بزرگان و فقهای عصر خود بود. تابعی است و از پرهیزگاران و زهاد بشمار میرود و از حفاظ حدیث و مردی مطمئن و ثقه است و از او 800 حدیث نقل کرده اند. (اعلام زرکلی ج 1ص 382 چ س...
-
ایوب
لغتنامه دهخدا
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابن زید بن قیس زراره هلالی (متوفی در 84 هَ . ق .). یکی از بلغای روزگار و خطیب معروف زمان خود بود. به او مثل زنند «ابلغ من ابن القربه ». وی به عین التمر که در قسمت غربی کوفه قرار داشت رفت و آمد میکرد تا بحجاج پیوست . حجاج را...
-
ایوب
لغتنامه دهخدا
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابن قاسم الرقی . یکی از نقله و مترجمین از سریانی به عربیست . از جمله ترجمه های او ترجمه ٔ ایساغوجی است . (ابن الندیم ).
-
ایوب
لغتنامه دهخدا
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) پسر خواجه ابوبکر است که قاضی سمرقند بود، و خواجه ایوب همچون پدرش جامع فضایل و کمالاتست و شعر نیز میگویند. غزل :میی که ساقی خونین دلان بجام انداخت پی خرابی عشاق تلخکام انداخت رمیده بود از این دامگاه مرغ دلم فریب دانه ٔ خال ت...
-
ایوب
لغتنامه دهخدا
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) در لغت به معنی برگشت بسوی خداست و ایوب کسی است که در سرزمین عوص زیست کرد. (کتاب ایوب 101). اولین دفعه این اسم توسطحزقیا نام برده شده است و او در حالت تیریازخ در یکی از نقاط اطراف شرق فلسطین نزدیک صحرای لم یزرع موقعی که کلدا...