کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیان شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عیان شدن
لغتنامه دهخدا
عیان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . واضح شدن . ظاهر گشتن : گر شاه بانوان ز خلاط آمده به حج نامش به جود در همه عالم عیان شده . خاقانی .ماهی و چون عیان شوی شمع هزار مجلسی سروی و چون روان شوی عشق هزار لشکری . خاقانی .بس نقب کافکندم نهان بر حقه ...
-
واژههای مشابه
-
عیان کردن
لغتنامه دهخدا
عیان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . برملا ساختن . واضح گرداندن . هویدا کردن . مشهور ساختن : وز میی کآسمان پیاله ٔ اوست آفتابی عیان کنید امروز. خاقانی .مهره آورد از سر افعی برون در سر ماهی عیان کرد آفتاب . خاقانی .گمان بری که ز ارواح تیره ز...
-
عیان نمودن
لغتنامه دهخدا
عیان نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . واضح کردن . هویدا ساختن . عیان کردن : جام فرعونی خبر ده تا کجاست کآتش موسی عیان بنمود صبح . خاقانی .حور شود دست بریده چو من یوسف خاطر بنمایم عیان . خاقانی .سگ گزیده خصم و تیغ شه چو آب کآتش م...
-
عیان یافتن
لغتنامه دهخدا
عیان یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آشکار دیدن . به وضوح یافتن . معاینه دیدن : هر مقصودی که علم را بوددر شعله ٔ روی تو عیان یافت .عطار.
-
عیان بین
لغتنامه دهخدا
عیان بین . [ عیام ْ ] (نف مرکب ) عیان بیننده . بیننده ٔ آنچه آشکار است . ظاهربین .- چشم عیان بین ؛ چشمی که آشکار چیزهای عینی را ببیند : به چشم نهان بین عیان جهان را که چشم عیان بین نبیند نهان را.ناصرخسرو.
-
علی عیان
لغتنامه دهخدا
علی عیان . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن بیان فارسی . مشهور به عیان . او راست : مملکةالمنتصف و مهلکةالمعتسف که آن را در سال 999هَ . ق . تألیف کرده است . (از کشف الظنون ص 1822).
-
شاهد عینى (جشهود عیان)
دیکشنری فارسی به عربی
شاهدعيان
-
عیان و نهان
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
نَهان و عَیان
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
جستوجو در متن
-
مکشوف شدن
واژگان مترادف و متضاد
آشکارشدن، فاش شدن، عیان گشتن، ظاهر شدن
-
منجلی شدن
واژگان مترادف و متضاد
آشکارشدن، جلوهگر شدن، عیان گشتن، منجلی گشتن، متجلی شدن
-
منجلی کردن
واژگان مترادف و متضاد
آشکار کردن، جلوهگری کردن، آشکار ساختن، عیان کردن، تجلی کردن، ظاهر شدن
-
مکتوم کردن
واژگان مترادف و متضاد
پنهان کردن، مخفی نگاه داشتن، نهفتن، مستور داشتن ≠ عیان گشتن، آشکار شدن