کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیاذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عیاذ
/'eyāz/
معنی
۱. پناه بردن؛ پناه گرفتن.
۲. (اسم) ملجٲ؛ پناه؛ پناهگاه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عیاذ
لغتنامه دهخدا
عیاذ. (ع اِ) پناه . (غیاث اللغات ) : جایزه خواهم یکی کم بدهی اندکی گر ندهی بیشکی زایزد خواهم عیاذ. منوچهری .- عیاذاً باﷲ ؛ پناه بر خدا.(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : اگر عیاذاً باﷲ از مخالفان قصدی باشد بر این جانب . (تاریخ بیهقی ص 560). اگر عیاذاً با...
-
عیاذ
لغتنامه دهخدا
عیاذ. (ع مص ) پناه بردن و اندخسیدن . (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملتجی گشتن و پناه بردن . (از اقرب الموارد). || چسبیدن به چیزی ولازم شدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملازم گشتن چیزی را. (از اقرب الموارد)....
-
عیاذ
فرهنگ فارسی معین
(عِ یا عَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پناه بردن . 2 - (اِ.) پناه ، پناهگاه .
-
عیاذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eyāz ۱. پناه بردن؛ پناه گرفتن.۲. (اسم) ملجٲ؛ پناه؛ پناهگاه.
-
واژههای همآوا
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . (اِخ ) ابن عقبةبن سکون بن أشرس . جدی جاهلی بود و فرزندانش بطنی از کندة را تشکیل میدهند. (از الاعلام زرکلی از السبائک ).
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . (اِخ ) ابن عیاض تنعی . رجوع به ابوقیلة (عیاض ...) شود.
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . (اِخ ) ابن موسی بن عیاض اندلسی مغربی مالکی . رجوع به قاضی عیاض و الاعلام زرکلی شود.
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . (اِخ ) جدی است جاهلی ، و فرزندان او بطنی از بنی مهدی از جذام تا قحطانیه را تشکیل میدهند. مسکن آنان در بلقاء از بلاد شام بود. (از الاعلام زرکلی از نهایةالارب ).
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . (اِخ ) نام چند تن از تابعیان و محدثان است . رجوع به منتهی الارب و تاج العروس شود.
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . (ع مص ) عوض دادن . (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و اصل آن عِواض است که واو ماقبل مکسور به یاء بدل شده است . (از اقرب الموارد). عَوْض . عِوَض . رجوع به عوض شود.
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . [ ع ِ ] (اِخ ) (فضیل ...) در بیت ذیل از ناصرخسرو اشاره به فضیل بن عیاض است که از مشاهیر عرفا در قرن دوم هجری بود : کجاست یحیی و ذوالنون وکو فضیل عیاض شقیق و شبلی و سفیان کجا و حاتم کو.رجوع به فُضَیل شود.
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض .(اِخ ) ابن غنم بن زهیر فهری . از صحابه ٔ شجاع و جنگ آور بود. وی در غزوات بدر و احد و خندق شرکت داشت و درایام خلیفه ٔ دوم بلاد الجزیرة را فتح کرد. او را از نظر کثرت کرم «زادالراکب » لقب داده بودند. عیاض در سال 20 هجری به سن شصت سالگی در شام یا م...
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض .(اِخ ) تابعی بود. رجوع به ابوخالد (عیاض ...) شود.
-
ایاز
فرهنگ نامها
(تلفظ: ayāz) هوای خنک متحرک ، نسیم .