کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عِبَادِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عِبَادِ
فرهنگ واژگان قرآن
بندگان
-
عِبَادِ
فرهنگ واژگان قرآن
بندگان من ( در عبارت "يَا عِبَادِ فَـﭑتَّقُونِ "مخفف "عبادي")
-
واژههای مشابه
-
عباد
فرهنگ نامها
(تلفظ: ebād) (عربی) (جمع عَبد) ، بندگان ؛ و اگر عَباد / abbad/ تلفظ شود به معنی بسیار عبادت کننده میباشد .
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن اخضربن علقمةبن عباد المازنی التمیمی و اخضر شوی مادر اوست وی یکی از مردان مشهور عصر اموی است و به امر عبداﷲبن زیاد با چهارهزار مرد جنگی به جنگ مرداس بن حدیر رفت و مرداس را بکشت و سر او را به نزد پسر زیاد فرستاد. وی به سا...
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن الحصین بن یزیدبن عمرو الحبطی التمیمی ، مکنی به ابوجهضم و در عصر خود از فرسان بنی تمیم بود. وی از جانب ابن زبیر به ریاست شرطه ٔ بصره منصوب گردید و در ایام قتل مختار از همراهان مصعب بود.او از کسانی است که با عبداﷲبن عامر ...
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن زیادبن ابیه برادر عبداﷲبن زیاد ومکنی به ابوحرب . وی از جانب معاویه ولایت سیستان یافت و به سال 100 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عبادبن حبیب بن مهلب بن صفر العتکی الازدی المهلبی البصری ، مکنی به ابومعاویه . وی از حفاظ حدیث و از ثقات بود و به سال 181 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن محمدبن حیان البلخی ، مکنی به ابونصر از موالی کنده بود وی به سال 196 هَ . ق . از جانب مأمون ولایت مصر یافت سپس امین از وی آزرده گشت و ربیعةبن قیس را مأمور دستگیری وی ساخت و سرانجام به دستور امین به سال 198هَ . ق . در ب...
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن یعقوب البخاری الرواجنی ، مکنی به ابوسعید. از فضلای کوفه بود بخاری و جز او از وی روایت کنند و او را کتبی است از جمله اخبار المهدی المنتظر و المعرفة فی الصحابه .وی به سال 250 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) دهی است به مرو که اهل محل آن را شنک عباد نامند و محدثان سِنج عباد نویسند.فاصله ٔ آن تا مرو 4 فرسخ است . (از معجم البلدان ).
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ ع ِ ] (اِخ ) قبیله های پراکنده از تازیان که در حیره بر نصرانیت مجتمع شدند. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از معجم قبائل العرب ). و نسبت به آن عبادی است . رجوع به عبادی شود.
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ ع ُب ْ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ عابد. (ناظم الاطباء). رجوع به عابد شود.
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عوام بن عبداﷲ کلابی واسطی ، مکنی به ابوسهل از رجال حدیث و ثقات بود وی به تشیع تظاهر میکرد. هارون الرشید وی را به زندان افکند و به سال 185 هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
عباد
لغتنامه دهخدا
عباد. [ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عبد. بندگان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به عبد شود.