کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عُقَدِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عقد نماز
لغتنامه دهخدا
عقد نماز. [ ع َ دِ ن َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تکبیر افتتاح . (شعوری ).- عقد نماز بردن ؛ تکبیر افتتاح کردن : ز ابرویت چو روآرم به محراب سر زلفت برد عقد نمازم . کمال خجند (ازآنندراج ).- عقد نماز بستن ؛ تکبیر افتتاح گفتن : شب چو عقد نماز می بندم چه...
-
واسطه ٔ عقد
لغتنامه دهخدا
واسطه ٔ عقد. [ س ِ طَ / طِ ی ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) گرانبهاترین گوهر گردن بند که در وسط آن قرار دارد : سپاس و حمد و ثنا و شکر آفریدگار راعز اسمه که خطه ٔ اسلام و واسطه ٔ عقد عالم را بجمال جلال و رأفت آراسته گردانیده است . (کلیله و دمنه ). ن...
-
هم عقد
لغتنامه دهخدا
هم عقد. [ هََ ع ِ ] (ص مرکب ) دو یا چند مهره که در یک گردن بند باشند : گذشتند و ما نیز هم بگذریم که چون مهره هم عقد یکدیگریم . نظامی (شرفنامه ص 234). || مجازاً، مشابه . همانند. به یکدیگر ماننده : چونکه بخرد نظر بر آن انداخت آن دو هم عقد را ز هم نشناخ...
-
ذات عقد
لغتنامه دهخدا
ذات عقد. [ ت ُ ع ُ ق َ ] (ع ص مرکب ) پرگره .
-
اتاق عقد
لهجه و گویش تهرانی
در شبستان رو به قبله آیینه ،جانماز ترمه یا مخمل ، یک شاخه نبات،و شیرینی گذاشته ـ هنگام عقد اسپند و کندردود میکردند.
-
سفره عقد
لهجه و گویش تهرانی
سفره ای که برای مراسم عقد تزیین میکنند .
-
خونچه،()عقد
لهجه و گویش تهرانی
طبق غذا و...
-
خطبه عقد
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) سوگند زناشویی.
-
گهر عقد فلک
لغتنامه دهخدا
گهر عقد فلک . [ گ ُ هََ رِ ع ِ دِ ف َ ل َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ستاره های آسمانی است . (از فرهنگ رشیدی ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
صد و چهارده عقد
لغتنامه دهخدا
صد و چهارده عقد. [ ص َ دُ چ َ دَه ْ ع ِ ] (اِخ ) صدف صد و چهارده عقد. قرآن مجید است که دارای صد و چهارده سوره است . رجوع به صدف شود.
-
واسطه ٔ عقد نجوم
لغتنامه دهخدا
واسطه ٔ عقد نجوم . [ س ِ طَ / طِ ی ِ ع ِ دِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . (ناظم الاطباء). کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ) (آنندراج ).
-
حل و عقد
لغتنامه دهخدا
حل و عقد. [ ح َل ْ ل ُ ع َ] (ترکیب عطفی ) گشودن و بستن . گشادن و بستن . (غیاث )(از آنندراج ). رتق و فتق . نقض و ابرام : عزم جزم تو بحل و عقد ملک چون ستاره ثابت و سیار باد. مسعودسعد (دیوان ص 124).که تا شاه بر حل و عقدی که داشت نیابت کن خویشتن را گماشت...
-
اهل حل و عقد
لغتنامه دهخدا
اهل حل و عقد. [ اَل ِ ح َل ْ ل ُ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معتمد مردمان . کسانی که سررشته ٔ کاری را در دست دارند. کسانی که زمام کار بدست آنهاست : فلان کس اهل حل و عقد است .
-
عقد و عروسی
فرهنگ گنجواژه
جشن و مراسم ازدواج.
-
عقد و عروسی
لهجه و گویش تهرانی
مراسم ازدواج