کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عُرْفِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'orf ۱. رسوم و عقاید متداول میان مردم.۲. [قدیمی] روش؛ رسم؛ عادت.
-
عَرَّفَ
فرهنگ واژگان قرآن
شناساند
-
عرف
دیکشنری فارسی به عربی
تقليد , عادة , موسسة
-
عرف الاسد
لغتنامه دهخدا
عرف الاسد. [ ع ُ فُل ْ اَ س َ ] (اِخ )جای جبهه است نزد منجمین . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
حاکم عرف
لغتنامه دهخدا
حاکم عرف . [ ک ِ م ِ ع ُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاکمی که از طرف دولت به ترافع و فصل خصومات و حکم پردازد. مقابل حاکم شرع .
-
عرف الاسد
دیکشنری عربی به فارسی
يال
-
عرف بین الملل
دیکشنری فارسی به عربی
أعراف الدولية
-
قبول معنی عرف
دیکشنری فارسی به عربی
قبول
-
عُرف و عادت
فرهنگ گنجواژه
رویه.
-
واژههای همآوا
-
عرف
لغتنامه دهخدا
عرف . [ ع َ ] (ع اِ) بوی خوش و ناخوش ، و بیشتر در مورد بوی خوش بکار رود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بوی خوش و ناخوش . (دهار). بوی خوش . (غیاث اللغات ). گویند ما أطیب عرفه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یعنی بوی او چه نیکو است . || در ...
-
عرف
لغتنامه دهخدا
عرف . [ ع َ ] (ع مص ) بریدن یال اسب را. (منتهی الارب ). پش اسب بریدن . (المصادر زوزنی ). فش اسب بریدن . (دهار). «عرف » اسب را بریدن . واز آن جمله است که گویند «هو یعرف الخیل ». (از اقرب الموارد). || صبر گزیدن . (از منتهی الارب ). || اقرار به گناه کرد...
-
عرف
لغتنامه دهخدا
عرف . [ ع َ رَ ] (ع مص ) بسیار کردن بوی خوش را. (از منتهی الارب ). بسیار کردن طیب را. (از اقرب الموارد).
-
عرف
لغتنامه دهخدا
عرف . [ ع ِ ] (ع اِمص ) به درنگ شناختن . دیری در شناختگی . (منتهی الارب ). گویند ما عرف عرفی اًلا بأخرة؛ یعنی مرا نشناخت مگر اخیراً. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکیبائی . (منتهی الارب ). صبر. (اقرب الموارد) (دهار).
-
عرف
لغتنامه دهخدا
عرف . [ ع ُ ] (ع اِ) شناخته . (منتهی الارب ). معروف . (اقرب الموارد). معروف و مشهور و شناخته . (ناظم الاطباء). || آنچه که در میان مردم معمول و متداول است . در مقابل شرع . (فرهنگ فارسی معین ). آنچه بشناسند در شریعت و روا باشد کردن آن . (دهار). آنچه از...
-
عرف
لغتنامه دهخدا
عرف . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَروف . رجوع به عروف شود. || ج ِ أعرف . رجوع به اعراف شود. || ج ِ عَرفاء. (منتهی الارب ). رجوع به عرفاء شود.