کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَصَاکَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عَصَاکَ
فرهنگ واژگان قرآن
عصاي تو
-
واژههای همآوا
-
اساک
لغتنامه دهخدا
اساک . [ اَس ْ سا ] (اِخ ) شهری در ایالت استائوئن که آتشکده ٔ مهمی بدانجا بود و ارشک مؤسس سلسله ٔ اشکانی در حضور آن بتخت شاهنشاهی نشست و هوفمان حدس زده است که آن آتشکده نسبتی با آذر برزین مهر دارد. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ یاسمی ص 107). بعضی ...
-
اساک
لغتنامه دهخدا
اساک . [ اُ ] (اِخ ) سردار پارتی معاون پاکر که در جنگ با کاسیوس کشته شد. (ایران باستان ص 2335).
-
آساک
واژهنامه آزاد
به معنی آسایش و آسودگی (در زبان سیستانی)
-
اساک
واژهنامه آزاد
مخفف آسان کیسه
-
جستوجو در متن
-
حروف شرط
لغتنامه دهخدا
حروف شرط. [ ح ُ ف ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ادات وابستگی . در دستور زبان فارسی ، اگر، هرگاه . (دستور جامع صص 841-843). و در دستور زبان عرب ، اِن ، لو که گاهی حرف شرط است و جمله ٔ جزائی دارد: ان تکرم تکرم . و گاه وصلی است : اطع اخاک و ان عصاک ،...
-
نابغه ٔ شیبانی
لغتنامه دهخدا
نابغه ٔ شیبانی . [ ب ِ غ َ ی ِ ش َ ] (اِخ ) عبداﷲبن مخارق بن سلیم بن حضیرة بن قیس معروف به نابغه ٔ شیبانی ، از قبیله ٔ بنی شیبان است و از شاعران بدوی و معاصر و مداح دولت اموی است . در بادیه زندگی می کرد. و هر چندگاه به شام می آمد و خلفای بنی امیه را ...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) منصوربن القائم بن المهدی صاحب افریقیة. بروز مرگ پدر او با وی بیعت کردند و او بلیغ و فصیح بود و خطبه ها به ارتجال کردی و ابوجعفر احمدبن محمد المروروذی گوید: بروزی که ابویزید هزیمت یافت من در رکاب منصور بودم و او دو نیزه در دست د...
-
عصا
لغتنامه دهخدا
عصا. [ ع َ ] (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ). عود. (اقرب الموارد). || چوب دستی ، مؤنث آید. (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی ). نوعی از چوبدستی متوسط در سطبری و باریکی که بعضی از آن سرکج بود، و در فارسی بزیادت یاء (عصای ) نیز اس...
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرزاق طوسی . از بزرگزادگان طوس . او در حدود 335 هَ . ق . یا کمی پیش از آن از جانب ابوعلی احمدبن محمدبن مظفربن محتاج چغانی سپهسالار خراسان حکمرانی طوس داشت و در همین سال آنگاه که ابوعلی بر پادشاه سامانی طغیان کرد، ا...