کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَدّاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جز این
دیکشنری فارسی به عربی
ما عدا ذلک
-
طور دیگر
دیکشنری فارسی به عربی
ما عدا ذلک
-
وگرنه
دیکشنری فارسی به عربی
ما عدا ذلک
-
درغیراینصورت
دیکشنری فارسی به عربی
ما عدا ذلک
-
جز
دیکشنری فارسی به عربی
بيع بالمفرد , لکن , ما عدا
-
والا
دیکشنری فارسی به عربی
کبير , ما عدا ذلک , متغطرس
-
دیگر
دیکشنری فارسی به عربی
آخر , اکثر , ثانية , قادم , ما عدا ذلک
-
نوداءة
لغتنامه دهخدا
نوداءة. [ ن َ دَ ءَ ] (ع مص ) دویدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عدا. (از اقرب الموارد).
-
قنطتة
لغتنامه دهخدا
قنطتة. [ ق َ طَ ت َ ] (ع مص ) از ترس دویدن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). قنطت قنطتة؛ عدا بفزع . (اقرب الموارد).
-
اسلهباب
لغتنامه دهخدا
اسلهباب . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) یازیدن و دراز شدن اسب : قول اعرابی در وصف اسب خویش : اذا عدا اسلهب َّ؛ چون بدود دراز شود و یازنده گردد. (منتهی الارب ).
-
بغیبغ
لغتنامه دهخدا
بغیبغ. [ ب ُ غ َ ب ِ ] (ع اِمصغر) مصغر بُغْبُغ. از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به بغبغ شود. || عدا طلقاً بغیبغاً؛ وقتی گویند که دور ندود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
طور
لغتنامه دهخدا
طور. [ طَ ] (ع اِ) یک بار. ج ، اطوار. قال اﷲ تعالی : خلقکم اطواراً ؛ قال الاخفش ای طَوراً نطفةً و طَوراً عَلقةً و طوراً مُضغةً. (منتهی الارب ). کرت . بار. || مساوی چیزی .مقابل چیزی . (منتهی الارب ). آنچه بر طرف چیزی یا مقابل چیزی باشد. (منتخب اللغات ...
-
قارص
لغتنامه دهخدا
قارص . [ رِ ] (ع ص ) شیر زبان گز. || شیر ترش که بر آن شیرهای دیگر دوشند چندانکه ترشی آن زائل گردد: عدا القارص فحزر؛ ای جاوز الی اَن حمض ؛ بجائی گویند که کار از حد درگذرد. (منتهی الارب ). رجوع به دزی :«ق رس » و «ق رص » شود. || (ص ) گزنده . || (اِ) کرم...
-
نَعُدُّ
فرهنگ واژگان قرآن
مي شماريم(کلمه عد در عبارت "فلا تعجل عليهم انما نعد لهم عدا "به معناي شمردن است ، و چون شمردن هر چيزي آن را به آخر ميرساند و نابود ميکند ومعنی آن میشود :بنابراين بر [شکست و هلاکت] آنان شتاب مکن، ما [همه اعمال و رفتار حتى لحظات عمرشان را] به دقت شماره...
-
غلج
لغتنامه دهخدا
غلج . [ غ َ ] (ع مص ) غلج فرس ؛ هموار و یکسان رفتن اسب . (منتهی الارب ):غلج الفرس غلجاً؛ جری جریاً بلااختلاط فهو مغلج بالکسر. (از اقرب الموارد). در تداول مردم گناباد و خراسان یرغه رفتن را گویند. || غلج حمار؛ تاختن و آب خوردن خر، و چشیدن او با نوک زبا...