طور. [ طَ ] (ع اِ) یک بار. ج ، اطوار. قال اﷲ تعالی : خلقکم اطواراً ؛ قال الاخفش ای طَوراً نطفةً و طَوراً عَلقةً و طوراً مُضغةً. (منتهی الارب ). کرت . بار. || مساوی چیزی .مقابل چیزی . (منتهی الارب ). آنچه بر طرف چیزی یا مقابل چیزی باشد. (منتخب اللغات ). || حد و قدر و نهایت چیز. گویند: فلان عدا طوره ؛ ای حدّه . (منتهی الارب ). عدا طوره ؛ از حد بگذشت . (مهذب الاسماء). مقدار. حد فاصل میان دو چیز. (منتهی الارب ). فاصله ٔ میان دو چیز. (منتخب اللغات ). || نوع و صنف ، گویند: الناس اطواراً؛ ای اصناف مختلفون . (منتهی الارب ). حال . گونه . حالت . چگونگی . سان . طرز. روش . نوع . قاعده و قانون . (برهان ): بطوری . بطوری که . بدین طور.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.