کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اوس
لغتنامه دهخدا
اوس . [ اَ ] (اِخ ) ابن حارثةبن ثعلبةبن عمرو مزیقیأبن عامرماءالسمأبن حارثة الغطریف بن امرؤ القیس البطریق بن ثعلبةبن مازن بن ازد. نام قبیله ای است بزرگ از قبایل قحطانی . اوسی ها خود را بنی حارثه نمی گفتند بلکه خود را به قیله که مادر آنهاست منسوب می...
-
اوس
لغتنامه دهخدا
اوس . [ اَ ] (اِخ ) ابن حجربن مالک تمیمی شاعری است از تمیمیان در دوره ٔ جاهلیت که عمری طولانی داشت ولی اسلام را ادراک نکرد. در اشعار وی حکمت و لطفی است . وی صاحب اشعار معروفی است که با این مطلع آغاز میگردد:ایتهاالنفس اجملی جزعاً.وی در حدود دو سال قبل...
-
اوس
لغتنامه دهخدا
اوس . [ اَ ] (اِخ ) ابن قلام از بقایای عمالقه در جاهلیت است . شاپور دوم شاهنشاه ایران او را بر حیره و منضمات آن پس از وفات عمرو لخمی دوم فرمانروایی داد. اوس مدت درازی در حدود پنجاه سال فرمانروایی کرد. بنی لخم بر وی شورش کردند و او را بقتل رسانیدند (د...
-
اوس
لغتنامه دهخدا
اوس . [ اَ ] (ع مص ) عطا دادن . || عوض دادن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) گرگ درنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || عطا. (منتهی الارب ). || غنیمت . || فرصت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اَوُس
لهجه و گویش گنابادی
awos در گویش گنابادی یعنی حامله ، حاملگی ، بارداری
-
جستوجو در متن
-
عوسی
لغتنامه دهخدا
عوسی . [ سی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به عوس که نوعی از گوسپند است . (از منتهی الارب ).- کبش عوسی ؛ نوعی از تکه . (ناظم الاطباء). منسوب به عوس . (از اقرب الموارد). رجوع به عوس شود.
-
عوساء
لغتنامه دهخدا
عوساء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعوس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زنی که در وقت خنده کنج دهن وی درآید. (ناظم الاطباء).دارنده ٔ عَوَس . (از اقرب الموارد). ج ، عوس . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اعوس و عَوَس شود.
-
عیاسة
لغتنامه دهخدا
عیاسة. [ س َ ] (ع مص ) نگاهبانی و نیکو سیاست کردن مال و شتران . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). || طلب کردن گرگ چیزی را در شب تا آن را بخورد. (از اقرب الموارد). عَوس . رجوع به عوس شود.
-
عوسان
لغتنامه دهخدا
عوسان . [ ع َ وَ ] (ع مص ) شب برگشتن گرد چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). طواف کردن در شب . || کوشیدن و رنج بردن جهت عیال . || قوت دادن به عیال . (از اقرب الموارد). عَوس . رجوع به عَوس شود.
-
اعوس
لغتنامه دهخدا
اعوس . [ اَ وَ ] (ع ص ) آنکه وقت خنده و جز آن ، کنج دهنش برآید. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). آنکه در وقت خنده و جز آن ، کنج دهنش برآید. (ناظم الاطباء). آنکه دارای عَوَس باشد. (از اقرب الموارد). || زداینده ٔ زنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صیقل . (ن...