اعوس . [ اَ وَ ] (ع ص ) آنکه وقت خنده و جز آن ، کنج دهنش برآید. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). آنکه در وقت خنده و جز آن ، کنج دهنش برآید. (ناظم الاطباء). آنکه دارای عَوَس باشد. (از اقرب الموارد). || زداینده ٔ زنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صیقل . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جلادهنده ٔ شمشیر و کارد و هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || صاف چیزی . (ناظم الاطباء). صاف کننده ٔ هر چیزی . مؤنث : عوساء. ج ، عوس . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.