کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عودنواز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عودنواز
لغتنامه دهخدا
عودنواز. [ ن َ ] (نف مرکب ) عودنوازنده . کسی که عود مینوازد. نوازنده ٔ عود، که نوعی ساز است . رودنواز : ز هیچ باغ شنیدی نوای عودنوازز هیچ خانه شنیدی سرود رودسرای . فرخی .رجوع به عود (در معنی ساز و آلت موسیقی ) شود.
-
جستوجو در متن
-
عواد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'avvād عودنواز؛ نوازندۀ عود.
-
عوادة
لغتنامه دهخدا
عوادة. [ ع َوْ وا دَ ] (ع ص ) زن عودنواز و رباب نواز. (ناظم الاطباء). رجوع به عوّاد شود.
-
عواد
لغتنامه دهخدا
عواد. [ ع َوْ وا ] (ع ص ) کسی که عیادت از بیمارمیکند. (ناظم الاطباء). || رباب نواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رباب نواز و عودنواز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بربطزن . (دهار) : می خوشخواره ٔ خوشبوی همی خور در باغ قمری و بلبل عواد خوش و صناج اس...
-
رودسرای
لغتنامه دهخدا
رودسرای . [ س َ ] (نف مرکب ) رودسراینده . سراینده ٔ رود. رودنواز. رودساز. رودزن . رودنوازنده : ز هیچ باغ شنیدی نوای عودنوازز هیچ خانه شنیدی سرود رودسرای ؟ فرخی .همیشه تا دل میخواره ٔ سماع پرست شود گشاده به آواز رود رودسرای . فرخی .هنوز رودسرایان نساخ...
-
عریب مأمونیة
لغتنامه دهخدا
عریب مأمونیة. [ ع َ ب ِ م َءْ نی ی َ ] (اِخ ) از زنان شاعر و مغنی و ادیب و عودنواز بود. گویند که وی دختر جعفربن یحیی برمکی است . بسال 181 هَ .ق . در بغداد متولد شد و در کاخهای خلفای عباسی پرورش یافت و چون مورد توجه مأمون خلیفه قرار گرفته و از نزدیک...
-
نداف
لغتنامه دهخدا
نداف . [ ن َدْدا ] (ع ص ) پنبه زن . (دهار) (مهذب الاسماء) (آنندراج )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حلاج . (ناظم الاطباء). محلوج کننده . (فرهنگ خطی ). پنبه بز. پنبه وز. واخنده . نفاش . (یادداشت مؤلف ) : قحبه زنکت آنچه به نداف دهدهر ...
-
زلزل
لغتنامه دهخدا
زلزل . [ زَ زَ ] (اِخ ) مغنی ای بوده که در عودنوازی بدان مثل زنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : اطرب من عود زلزل . (اقرب الموارد). منصوربن جعفر موسیقی دان و عودنواز معروف معاصر هارون و مأمون است . وی از ابراه...
-
نواز
لغتنامه دهخدا
نواز. [ ن َ ] (اِمص ) حاصل مصدر نواختن است . (یادداشت مؤلف ). نوازش . (برهان قاطع) (آنندراج ). نواختن . (اوبهی ) (برهان قاطع). دلجوئی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). تسلی . (ناظم الاطباء). رجوع به نوازش و نواختن شود : ز کهتر پرستش ز مهتر نوازبداندیش ...