کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عهن
/'ehn/
معنی
پشم گوسفند و شتر، و مانند آن.
۲. پشم رنگشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عهن
لغتنامه دهخدا
عهن . [ ع َ ] (ع مص ) جای گرفتن و اقامت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیرون آمدن و سفر کردن ، از اضداد است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خارج شدن . (از اقرب الموارد). || کوشیدن در کار. || عه...
-
عهن
لغتنامه دهخدا
عهن . [ ع ِ ] (ع اِ) پشم گوسپند و پشم و یا پشم رنگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پشم رنگین . (دهار) (غیاث اللغات ). ج ، عُهون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): و تکون الجبال کالعهن (قرآن 9/70)؛ یعنی کوهها چون پشم میگر...
-
عهن
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِ.) پشم گوسفند و شتر و جز آن .
-
عهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ehn پشم گوسفند و شتر، و مانند آن.۲. پشم رنگشده.
-
واژههای همآوا
-
آهن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پولاد، چدن، حدید ۲. زنجیر، سلاح
-
آهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āhen, āsīn] (شیمی) 'āhan ۱. فلزی خاکستریرنگ، چکشخور و رسانای جریان الکتریسته که در هوای مرطوب به راحتی زنگ میزند. در ۱۵۳۰ درجه سانتیگراد گداخته میشود و در ۸۰۰ درجه نرم و سرخ میگردد. در صنعت کاربرد فراوان دارد.۲. هر چیزی که از ...
-
آهن
فرهنگ فارسی معین
(هُ) ( اِ.) آهون ، نقب .
-
آهن
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ په . ] ( اِ.) 1 - فلزی است چکش خور که از معادن استخراج می شود و غالباً به شکل اکسید یا کربنات یا سولفوردوفرو وجود دارد و آن ها را در کوره می گدازند و آهن خالص به دست می آورند و آن جسمی است سخت و محکم . 2 - شمشیر، تیغ . 3 - زنجیر. 4 - هر سلاح ...
-
آهن
لغتنامه دهخدا
آهن . [ هََ ] (اِ) (از پهلوی آسین ) گوهری کانی که بندرت خالص و غالباً مخلوط با سایر اجسام یافته میشود، و آن بیش از همه ٔ فلزات محتاج الیه آدمی و در تمام صنایع بکار است و در هر جای حتی در نباتات و آبهای معدنی نیز وجود دارد. حدید : نه پادیر باید ترا نه...
-
آهن
لغتنامه دهخدا
آهن . [ هَِ ] (ع ص ) مال ِ قدیمی و موجود.
-
آهن
لغتنامه دهخدا
آهن . [ هَُ ] (اِ) آهون . نقب .
-
احن
لغتنامه دهخدا
احن . [ اَ ح َن ن ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از حَنین .- امثال : احن ّ من المریض الی الطبیب .احن ّ من شارف .
-
احن
لغتنامه دهخدا
احن . [ اِ ح َ ] (ع اِ) ج ِ اِحنة. کینه ها. خشم ها: فرستاد تا بیاموزند شیوه ٔ عفو هنگام قدرت و طریقه ٔ حلم و اغماض با کثرت ضغاین و احن . (جهانگشای جوینی ).
-
اَهَنْ
لهجه و گویش گنابادی
ahan در گویش گنابادی هستند ، تشریف دارند