کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنبر فشاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ملک عنبر
لغتنامه دهخدا
ملک عنبر. [ م َ ل ِ عَم ْ ب َ ] (اِخ ) پادشاه عنبریان که قومی بود از عرب که در بعضی بلاد دکن تسلط داشتند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
بهار عنبر
لغتنامه دهخدا
بهار عنبر. [ ب َ عَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) نقاط سپیدی زردی آمیز که بعد از شکستن عنبر اشهب پدید می آید. (غیاث اللغات ). سفیدی زردی آمیز که از شکستن عنبر اشهب پدید آیدو وقت فروختن عنبر نیز مسموع است . (آنندراج ). || انتشار بوی عنبر. (غیاث اللغات ). کنایه ...
-
حب عنبر
لغتنامه دهخدا
حب عنبر. [ ح َب ْ ب ِ عَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) از مخترعات حکیم مؤمن است که برای خوشبوئی دهان پادشاه ساخته است ، در تحفه گوید: جمعی کثیر از اطباء جهت نواب خاقان خلدآشیان صاحب قران به جهت این امر حبها ترتیب نموده هر یک بی علتی نبوده بعضی زود آب میشد، وب...
-
عنبر نسارا
لهجه و گویش تهرانی
پشکل ماچه الاغ (برای سرماخوردگی دود میدادند)
-
گوارش عنبر کسروی
لغتنامه دهخدا
گوارش عنبر کسروی . [ گ ُ رِ ش ِ عَم ْ ب َ رِ ک ِ / ک َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مؤلف ذخیره ٔ خوارزمشاهی آرد: این گوارش معروف است ازبهر کسری ساخته بودند و به نام او خوانند و من به شهر مرو یکی را دیدم که او را درد معده بود، بسیار علاج کردند از هی...
-
عنبر و جوهر
لغتنامه دهخدا
عنبر و جوهر. [ عَم ْ ب َ رُ ج َ / جُو هََ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) به واو عاطفه ، نام غلامان است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
مشگ عنبر میانه
لغتنامه دهخدا
مشگ عنبر میانه . [ م ِ عَم ْ ب َ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوزومدل است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 657 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
عنبر و عود
فرهنگ گنجواژه
عطریات.
-
عنبر و مُشک
فرهنگ گنجواژه
عطریات.
-
عبیر و عنبر
لهجه و گویش تهرانی
عطریات
-
عنبر دود کردن
لهجه و گویش تهرانی
دود کردن پشگل
-
مشک و عنبر
فرهنگ گنجواژه
عطریات.
-
جستوجو در متن
-
فشاندن
لغتنامه دهخدا
فشاندن . [ ف َ / ف ِ دَ ] (مص ) در زبان پهلوی افشانتن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). افشاندن . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). ریختن : فرامرز گویا که زنده نماندفلک خار و خاشاک بر وی فشاند. فردوسی .بگرداندش سر ز یزدان پاک فشاند بر آن فر زیباش خاک . فر...
-
گلاب
لغتنامه دهخدا
گلاب .[ گ ُ ] (اِ مرکب ) عرق گل سرخ که ماءالورد است و از برگ گل آب مستفاد میشود که مزیدعلیه گل یا به معنی گل بطریق مجاز بود و تلخ ، چکیده ، ناب از صفات گلاب است و گلاب یزدی و صفاهان و گلاب عراق بهترین اقسام اوست .(آنندراج ). قَفیل . جُلاب . (منتهی ال...
-
افشاندن
لغتنامه دهخدا
افشاندن . [ اَ دَ ] (مص ) برافشاندن . افشانیدن . فشاندن . (شرفنامه ٔ منیری ). ریختن . (مؤید الفضلاء). ریختن و پاشیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاشیدن . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) : سواران ... جز آن نتوانستند کرد که سلاح می افشاندند و در بیش...