کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمادی شهریاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمادی شهریاری
لغتنامه دهخدا
عمادی شهریاری . [ ع ِ ی ِ ش َ ] (اِخ ) (امیر...) از شعرای اواخر قرن ششم هَ . ق . است . در مورد نام و مولد این شاعر اختلاف بسیار است و گاه او را «عمادالدین غزنوی » و گاهی «عمادی غزنوی » گفته اند. و «عمادی » ظاهراً تخلصی است که شاعر از لقب «عمادالدوله ...
-
واژههای مشابه
-
علی عمادی
لغتنامه دهخدا
علی عمادی . [ ع َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبدالرحمان عمادی . شاعر و فقیه و از بزرگان دمشق بود و مدتی سمت افتاء حنفیان را در آنجا به عهده داشت . تولدش در سال 1048 هَ . ق . و وفاتش در 1117 بوده است . (از الاعلام زرکلی از سلک الدرر ج 3 ص 196).
-
عمادالدین عمادی
لغتنامه دهخدا
عمادالدین عمادی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ ع ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبدالواحدبن علی بن سرور مقدسی عمادی ، مکنی به ابواسحاق و ملقب به عمادالدین . رجوع به عمادی (ابراهیم بن عبدالواحدبن ...) شود.
-
عمادالدین عمادی
لغتنامه دهخدا
عمادالدین عمادی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ ع ِ ] (اِخ ) محمدبن محمد دمشقی عمادی حنفی ، ملقب به عمادالدین . رجوع به عمادی (محمدبن محمد...) شود.
-
عمادی آباد
لغتنامه دهخدا
عمادی آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران ، بخش مرکزی شهرستان جیرفت . دارای 245 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و برنج است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
حامد عمادی
لغتنامه دهخدا
حامد عمادی . [ م ِ ع ِ ] (اِخ ) حامدبن علی بن ابراهیم عمادی دمشقی . وی مفتی و پسر مفتی دمشق بود. مولد بسال 1103 هَ . ق . در دمشق . وی در فقه و ادب و فرائض زبردست و سی وچهار سال با وقار و هیبت مفتی بود. مؤلفات بسیار دارد، از آن جمله است : «الفتاوی » ...
-
حامد عمادی
لغتنامه دهخدا
حامد عمادی . [ م ِ ع ِ ] (اِخ ) حامدبن محمد قونوی عمادی . مفتی روم . او راست : الفتاوی الحامدیه در فقه به مذهب ابوحنیفه که ابن عامد آنرا تنقیح و بنام تنقیح الفتاوی الحامدیة نامیده است . (معجم المطبوعات ص 739). چلبی گوید: فتاوای حامدیه در چهار مجلد اس...
-
جستوجو در متن
-
لامیدن
لغتنامه دهخدا
لامیدن . [ دَ ] (مص ) نالیدن ؟ : چند لامی عمادی از غم عشق دعوی عاشقی ز بی لامی است .عمادی شهریاری .
-
لاجورداندود
لغتنامه دهخدا
لاجورداندود. [ لاج ْ / ج َ اَ ] (ص مرکب ) اندوده شده به لاجورد:فرشته ای است بر این بام لاجورد اندودکه پیش آرزوی عاشقان کشد دیوار.عمادی شهریاری .
-
انده گوار
لغتنامه دهخدا
انده گوار. [ اَ دُه ْ گ ُ ] (نف مرکب ) اندوه بر. که اندوه گوارا کند : از سر دلسوزگی فاخته آمد بمن داد مرا از سخن شربت انده گوار.عمادی شهریاری .
-
بی دینار
لغتنامه دهخدا
بی دینار. (ص مرکب ) (از: بی + دینار) بی پول . مفلس . بی زر : سؤال کردم گل را که بر که میخندی جواب داد که بر عاشقان بی دینار. عمادی شهریاری .رجوع به دینار شود.
-
انتظار دادن
لغتنامه دهخدا
انتظار دادن . [ اِ ت ِ دَ ](مص مرکب ) منتظر ساختن . چشم براه کردن : انتظارم مده که آتش و آب نکند آنچه انتظار کند. عمادی شهریاری .گرچه انتظارم داد یکچندی ولیک ...ابن یمین .
-
پیشکاره
لغتنامه دهخدا
پیشکاره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ) رئیس و مهتر باشد. (اوبهی ). || بمعنی پیشکار است که مزدور و خدمتگزار باشد : ای که مه با کمال خوبی خویش پیش روی تو پیشکاره بود. عمادی شهریاری . || ماماچه و قابله . حاضنة. (منتهی الارب ). || فرش اطاق مهمانخانه .