کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقيق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عقيق
معنی
سنگ قيمتي , عقيق , نار سنگ , لعل , حجر سيلا ن , نوعي لولا يا مفصل , عين الشمس , عين الهر , شيشه شيري رنگ
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقيق
دیکشنری عربی به فارسی
سنگ قيمتي , عقيق , نار سنگ , لعل , حجر سيلا ن , نوعي لولا يا مفصل , عين الشمس , عين الهر , شيشه شيري رنگ
-
واژههای مشابه
-
عقیق
فرهنگ نامها
(تلفظ: aqiq) (عربی) سنگی سلیسی و آبدار و قیمتی ، که رنگ سرخ آن بسیار جالب است و در زینت استفاده میشود ؛ (به مجاز) شخص ارجمند و گرامی .
-
عقیق
لغتنامه دهخدا
عقیق . [ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است در نزدیکی سواکن از ساحل بحر، در بلاد بجاه . محصول آن تمر هندی است .و بر این لغت «ال » داخل نشود. (از معجم البلدان ).
-
عقیق
لغتنامه دهخدا
عقیق . [ ع َ ] (اِخ ) وادیی است نزدیک مدینه . وموضعی است به مدینه و به یمامة و به طائف و به تهامة و به نجد و شش موضع دیگر. ج ، أعقّة. (از منتهی الارب ). نام چند وادی است در بلاد عرب ، از آن جمله است : عقیق عارض یمامة، که وادی وسیعی است و چشمه های گو...
-
عقیق
لغتنامه دهخدا
عقیق . [ ع َ ] (اِخ )آبی است از آن بنی جعده و بنی جرم . در زمان پیامبر (ص ) بر سر این آب بین این دو قبیله اختلاف رخ داد و پیغمبرحکم داد که از آن بنی جرم است . (از معجم البلدان ).
-
عقیق
لغتنامه دهخدا
عقیق .[ ع َ ] (ع اِ) مهره ای است سرخ رنگ که در یمن یافته شود، و جنسی است از آن که در سواحل دریای روم خیزد، تیره رنگ مانند آب که از گوشت نمکزده رود و در آن خطوط سپید خفی می باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سنگ سرخ ، و نوعی از نگینهای لعل . (...
-
عقیق
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی سنگ قیمتی به رنگ های گوناگون که نوع بهتر آن سرخ رنگ است .
-
عقیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'aqiq ۱. (زمینشناسی) نوعی کوارتز بیشکل که مانند احجار قیمتی در زینت به کار میرود.۲. [مجاز] لب.〈 عقیق یمنی (یمانی): (زمینشناسی) نوعی عقیق که در یمن بهدست میآید و سرخرنگ است و بیشتر نگین انگشتر میکنند.
-
عقیق
دیکشنری فارسی به عربی
عقيق
-
عقیق
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: aqiq طاری: aqiq طامه ای: aqiq طرقی: aqiq کشه ای: aqiq نطنزی: aqiq
-
عقیق ابلق
لغتنامه دهخدا
عقیق ابلق . [ ع َ ق ِ اَ ل َ] (ترکیب وصفی ) عقیق دورنگ . (آنندراج ) : کم شد از گریه بسکه خون جگرشد عقیق سرشک من ابلق .شفیع اثر (از آنندراج ).
-
عقیق جگری
لغتنامه دهخدا
عقیق جگری . [ ع َ ق ِ ج ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ) نوعی از عقیق قیمتی که به رنگ جگر می باشد. (آنندراج ) : نشان آتش لعل تو میدهد بنظرگران بهاست عقیق سرشک ماجگر است . ارادتخان واضح (از آنندراج ).ز خون دیده ٔ خود خوشدلم که از جگرست عقیق چون جگری باشد از یمن ...
-
عقیق رومی
لغتنامه دهخدا
عقیق رومی . [ ع َ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عقیقی که در روم به دست آید و آن تیره رنگ است و در وی خطهای سفیدخفی باشد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عقیق شود.
-
عقیق مذاب
لغتنامه دهخدا
عقیق مذاب . [ ع َ ق ِ م ُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک خونین باشد. (آنندراج ). || کنایه از می سرخ : هوای مشرق تارتر از سیاه شبه هوای مغرب رنگین تر از عقیق مذاب . عمعق .عقیق لب صنما تا جدایم از بر توهمی حسد برد از اشک من عقیق مذاب .ادیب صابر ...