کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقدۀ اَختگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
castration complex
عقدۀ اَختگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] احساسها و خیالپردازیهای پسربچه در پیوند با از دست دادن اندام تناسلی نرینه
-
واژههای مشابه
-
عقده
واژگان مترادف و متضاد
۱. گره ۲. دشواری، فشار، گیر، محظور
-
عقده
لغتنامه دهخدا
عقده . [ ع ُ دَ ] (ع اِ) عقدة. گره . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). دژک . و رجوع به عقدة شود : عقده ٔ الفت و عصمت مستحکم شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 233). عقده ٔ آن مناکحت به استحکام رسانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 395). آنچه به شمشیر نتوان برید ع...
-
عقدة
لغتنامه دهخدا
عقدة. [ ع َ ق َ دَ ] (ع اِ) بن زبان . (منتهی الارب ). اصل و ریشه ٔ لسان . || ج ِ عاقِد. (از اقرب الموارد). رجوع به عاقد شود. || یکی عَقَد. (از منتهی الارب ). واحد عقد، و آن ریگهای برهم نشسته و متراکم است . (از اقرب الموارد). و رجوع به عَقَد شود.
-
عقدة
لغتنامه دهخدا
عقدة. [ ع َ ق ِ دَ ] (ع اِ) یکی عَقِد. (ناظم الاطباء). واحد عقد و آن ریگهای برهم نشسته و متراکم است . (از اقرب الموارد). رجوع به عَقِد شود.
-
عقدة
لغتنامه دهخدا
عقدة. [ ع ُ دَ ] (اِخ ) سرزمینی است پرنخل . (از معجم البلدان ).
-
عقدة
لغتنامه دهخدا
عقدة. [ ع ُ دَ ] (اِخ ) شهری است نزدیک یزد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و آن به اعتبار این که اسمی است هر سرزمین خرم را، منصرف است و به اعتبار علمیت غیر منصرف می باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شهری است در جهت مفازه و کویر،در نزدیکی ...
-
عقدة
لغتنامه دهخدا
عقدة. [ ع ُ دَ ] (اِخ )نام دختر مغتربن بولان ، و به وی منسوبند عقدیون ، و از آن است طرماح . (منتهی الارب ). و رجوع به عقدی شود.
-
عقدة
لغتنامه دهخدا
عقدة. [ ع ُ دَ ] (ع اِ) گره . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). گره و بستگی . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). گره ، و «آسان گشا» از صفات اوست . (آنندراج ). دژک . عقده و رجوع به عقده شود : و احلل عقدةً من لسانی . (قرآن 28/20)؛ و بگشای گره و بستگی را از ز...
-
complex 1
عقده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] مجموعه یا نظامی از اندیشهها یا تکانههای مرتبط و دارای بار عاطفی مشترک که تأثیری نیرومند و معمولاً ناآگاهانه بر نگرش و رفتار دارد
-
عقده
فرهنگ فارسی معین
(عُ دِ) [ ع . عقدة ] (اِ.) 1 - گره . 2 - حالت سرخوردگی و کینه به علّت دست نیافتن به مطلوب مورد نظر. ؛~ دل غم دل ، غصة درونی . (?(عقده گشا ( ~ . گُ) [ ع - فا. ] (ص فا.) گره گُشا، مشکل گُشا.
-
عقدة
دیکشنری عربی به فارسی
گير , پيچ , تاب , ويژه گي , فرريز , غش , حمله ناگهاني , پيچيدن , پيچ خوردگي , گره , برکمدگي , دژپيه , غده , چيز سفت يا غلنبه , مشکل , عقده , واحد سرعت دريايي معادل 01/ 6706 فوت در ساعت , گره زدن , بهم پيوستن , گيرانداختن , گره خوردن , منگوله دار کردن...
-
عقده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عقدَة، جمع: عُقَد] 'oqde ۱. امیال سرکوب شده که عوارض آن در زندگی فرد ظاهر میشود.۲. [مجاز] دشمنی؛ کینه.۳. ناراحتی؛ درد دل.۴. [قدیمی، مجاز] امر پیچیده و دشوار؛ موضوع لاینحل.۵. [قدیمی] گره.۶. [قدیمی، مجاز] پیوند.〈 عقدهٴ حقارت: (رو...
-
عُقْدَةُ
فرهنگ واژگان قرآن
گره (اين کلمه از ماده ( ع - ق - د ) است که به معناي بستن است ، و در اين آيه ، علقه زناشوئي به گرهي تشبيه شده که دو تا ريسمان را به هم متصل ميکند ، به طوري که آن دو را يک ريسمان ( البته بلندتر) ميسازد ، گوئي حبالة و ريسمان نکاح هم دو نفر انسان يعني ز...