(اسم) [عربی: عقدَة، جمع: عُقَد] ۱. امیال سرکوب شده که عوارض آن در زندگی فرد ظاهر میشود.
۲. [مجاز] دشمنی؛ کینه.
۳. ناراحتی؛ درد دل.
۴. [قدیمی، مجاز] امر پیچیده و دشوار؛ موضوع لاینحل.
۵. [قدیمی] گره.
۶. [قدیمی، مجاز] پیوند.
〈 عقدهٴ حقارت: (روانشناسی) [مجاز] حالت سرکوفتگی و افسردگی توٲم با کینهتوزی که به سبب ناکامی، تحمل رنج، خفت، و حقارت پدید میآید.
〈 عقدهٴ دل: غم دل؛ غم؛ غصه؛ گله؛ شکایتی که در دل نهفته باشد.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.