کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عفه
لغتنامه دهخدا
عفه . [ ع ُف ْ ف َ ] (اِ) پوستین پوست بره که موی آن بغایت نرم باشد. (برهان ) (آنندراج ). پوستین از پوست بره که مویکی نرم دارد. (صحاح الفرس ) : روی هر یک چون دو هفته گرد ماه جامه شان عفه سموریشان کلاه .رودکی .
-
واژههای مشابه
-
عفة
لغتنامه دهخدا
عفة. [ ع َف ْ ف َ ] (ع ص ) مؤنث عَف ّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن پارسا. (ناظم الاطباء). ج ، عَفّات . (اقرب الموارد). رجوع به عَف ّ شود.
-
عفة
لغتنامه دهخدا
عفة. [ ع ِف ْ ف َ ] (ع اِمص ) عفت . ترک شهوات در هر چیز، و در بین نصرانیان بیشتر بر ترک شهوات بدنی و پاکیزگی جسد و «تبتل » اطلاق شود. (از اقرب الموارد). پارسائی و احتراز از محرمات خصوصاً از شهوات حرام . (از آنندراج ). پارسائی و نهفتگی . (دهار). هیئتی...
-
عفة
لغتنامه دهخدا
عفة. [ ع ِف ْ ف َ ] (ع مص ) به معنی مصدر عَفاف است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). از حرام بازاستادن و پرهیزگاری کردن . (مقدمة اللغةمیر سیدشریف جرجانی ). نهفتگی کردن . (المصادر زوزنی ). بازایستادن از زشتی . (دهار). رجوع به عَفاف شود.
-
عفة
لغتنامه دهخدا
عفة. [ ع ُف ْف َ ] (ع اِ) باقی شیر در پستان . (منتهی الارب ). باقی شیر در پستان چهارپایان پس از اینکه بچه ٔ آنها غالب آن را مکیده باشد. (از اقرب الموارد). || گنده پیر. (منتهی الارب ). عجوز. (اقرب الموارد). || ماهیی است بی پشیز کوچک سپیدرنگ ، مطبوخ آن...
-
عفة
دیکشنری عربی به فارسی
عفت وعصمت , پاکدامني , نجابت
-
عفة الدولة
لغتنامه دهخدا
عفة الدولة. [ ع ِف ْ ف َ تُدْ دَ / دُو ل َ ] (اِخ ) نام خواهرناصرالدین شاه قاجار است . (مرآة البلدان ج 4 ص 6).
-
واژههای همآوا
-
آفه
لغتنامه دهخدا
آفه . [ ف َ ] (ع اِ) آفة. آفت . ج ، آفات .
-
جستوجو در متن
-
عفت وعصمت
دیکشنری فارسی به عربی
عفة
-
پاکدامنی
دیکشنری فارسی به عربی
عفة , مزية
-
نجابت
دیکشنری فارسی به عربی
حشمة , شرف , طبقة النبلاء , عفة
-
عفیفی
لغتنامه دهخدا
عفیفی . [ ع َ ] (حامص ) پاکدامنی . پارسائی . عصمت . حیا. شرم . (ناظم الاطباء). عفت .عفة. عفاف . رجوع به عفیف و عفة و عفت و عفاف شود.