کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطا یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عطا یافتن
لغتنامه دهخدا
عطا یافتن . [ ع َ ت َ] (مص مرکب ) بخشش یافتن . اکتداش . (از منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
عطا آباد
لغتنامه دهخدا
عطا آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سمیرم پائین ، بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا. سکنه ٔ آن 1845 تن . آب آنجا از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، انگور و خشکبار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
عطا حریة
لغتنامه دهخدا
عطا حریة. [ ] (اِخ ) نام فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد صلوات اﷲ علیهما. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
عطا خواستن
لغتنامه دهخدا
عطا خواستن . [ ع َخوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) بخشش خواستن . طلب دهش و عطا کردن . اجتداء. استجازة. استجداء. استعطاء. استماحة. استمناح . استهناء. تعطی . جدی . مجاداة : خوشی طلب کنی از خلق ، ساده دل مردی که از زکات ستانان زکات خواست عطا.خاقانی .
-
عطا دادن
لغتنامه دهخدا
عطا دادن . [ ع َ دَ ] (مص مرکب ) بخشش . بخشیدن . بخشش دادن . اجداء، اشبار. اصفار. اعطاء. افراض . امتناح . انالة. اوس . تنویل . حباء. حبوة. رفد. زبد. شبر. صلة. فرض . مناولة. نحل . نصر. نفح . نوال . نول . وصل . هزر. هناء : ز بس عطاکه دهد هر که زو عطا ب...
-
عطا کردن
لغتنامه دهخدا
عطا کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دادن و بخشیدن و انعام کردن . (ناظم الاطباء). اهدا کردن . ارزانی داشتن . اجداء. اشبار. اعطاء. انالة. جدو. عطاء. مَیح . معاطاة : جان و دل منی و دل و جان دریغ نیست گر من ترا که هم دل و جانی عطا کنم . مسعودسعد.بوسیم ع...
-
عطا کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بخشیدن، دادن ۲. مرحمت کردن، هبه کردن
-
فراخ عطا
لغتنامه دهخدا
فراخ عطا. [ ف َ ع َ ] (ص مرکب ) واسع. (مهذب الاسماء). فراخ آستین . فراخ دست . رجوع به فراخ دست شود.
-
اوبه عطا
لغتنامه دهخدا
اوبه عطا. [ ب ِ ع َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس دارای 150 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
پل عطا
لغتنامه دهخدا
پل عطا. [ پ ُ ل ِ ع َ ] (اِخ ) موضعی به حوالی بلخ . (تاریخ بخارای نرشخی ص 106) (تاریخ سیستان ص 256).
-
بزرگ عطا
لغتنامه دهخدا
بزرگ عطا. [ ب ُ زُ ع َ ] (ص مرکب ) بزرگ دهش . بسیاربخشش : صفتش مهتر گشاده کف است لقبش خواجه ٔ بزرگ عطا. فرخی .ای ستوده خوی ستوده سخن ای بلنداختر بزرگ عطا. فرخی .خدایگان جهان خسرو بزرگ عطاروا نداشت یکی بنده بی عطا دیدن .سوزنی .
-
چکر عطا
لغتنامه دهخدا
چکر عطا. [ چ ُ ک ُ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس که در 15 هزارگزی شمال خاوری گنبد واقع است . دشت و هوایش معتدل است و 150 تن سکنه دارد.آبش از رودخانه ٔ گرگان . محصولش غلات دیمی و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری ...
-
پیر عطا
لهجه و گویش تهرانی
مزار پیر مقدسی در شمال بازار تهران
-
واصل بن عطا
لغتنامه دهخدا
واصل بن عطا. [ ص ِ ل ِ ن ِ ع َ ] (اِخ ) وی از موالی بود که به سال 80 هجری در مدینه متولد شد و بعد به بصره رفت و در مجلس درس حسن بصری حاضر شد. وفات او در سال 131 هَ .ق . اتفاق افتاد. وی خطیبی بلیغ و سخنوری برومند و مردی متقی و پرهیزکار بود و تألیفاتی...