کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عصام
/'esām/
معنی
۱. دسته؛ بند.
۲. شرافت؛ شخصیت؛ فضیلت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عصام
لغتنامه دهخدا
عصام . [ ع َ ] (ع اِ) حلقه ای که در گردن سگ باشد. ج ، أعصام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عصام
لغتنامه دهخدا
عصام . [ ع ِ ] (اِخ ) (ملا...) نام او عبدالملک بن جمال الدین عصامی و مشهور به ملا عصام است . رجوع به عبدالملک (ابن جمال العصامی ...) شود.
-
عصام
لغتنامه دهخدا
عصام . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن شهبربن حارث بن ذبیان بن عذرة. از سواران و فصیحان عرب در دوره ٔ جاهلیت . در مورد کسانی که شرافت را با اکتساب و نه به اصل و نسب به دست آورده اند، به وی مثل زنند و گویند: «کن عصامیاً و لاتکن عظامیاً»؛ یعنی به شرافت خود فخر و مب...
-
عصام
لغتنامه دهخدا
عصام . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن عمرو بغدادی ، مکنی به ابوحمید. تابعی است . رجوع به ابوحمید شود.
-
عصام
لغتنامه دهخدا
عصام . [ ع ِ ] (ع اِ) بند مشک و دوال که به وی بردارند مشک را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رسن محمل که بر تصدیر وسینه بند و تنگ شتر بندند تا سپس نرود. (از منتهی الارب ). شکال ، در محمل . (از اقرب الموارد). || رسن دلو و مشک و آبدستان که بدان ب...
-
عصام
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بند (مشک و جز آن ). 2 - دسته (کوزه ، دلو).
-
عصام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'esām ۱. دسته؛ بند.۲. شرافت؛ شخصیت؛ فضیلت.
-
واژههای مشابه
-
عصام اسفرایینی
لغتنامه دهخدا
عصام اسفرایینی . [ ع ِ م ِ اِ ف َ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن عربشاه اسفرایینی ، ملقب به عصام الدین . وی بسال 873هَ .ق . در اسفرایین از قرای خراسان متولد شد. پدرش از قضات آنجا بود. و او به آموختن علم پرداخت و در اواخر عمر به سمرقند رفت و به سال 945 هَ...
-
عصام کندیة
لغتنامه دهخدا
عصام کندیة. [ ع ِ م ِ ک ِ دی ی َ ] (اِخ ) از زنان صاحب رای و خرد و فصیح و بلیغ و فاضل و ادیب ، در عهد حارث بن عمروملک کنده است . رجوع به عصام (ابن شهبربن ...) شود.
-
عصام الدین
لغتنامه دهخدا
عصام الدین . [ ع ِ مُدْ دی ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن عربشاه اسفراینی ، ملقب به عصام الدین . رجوع به عصام اسفرایینی شود.
-
عصام الدین
لغتنامه دهخدا
عصام الدین . [ ع ِ مُدْ دی ] (اِخ ) لقب طاش کبری زاده ، از فاضلان قرن دهم هجری کشور عثمانی است . رجوع به طاش کبری زاده شود.
-
عصام الدین
لغتنامه دهخدا
عصام الدین . [ ع ِ مُدْ دی ] (اِخ ) عثمان بن علی بن عمربن عثمان عمری دفتری ، مکنی به ابوالنور و ملقب به عصام الدین . ادیب و مورخ قرن دوازدهم هجری . رجوع به عثمان (ابن علی بن ...) شود.
-
عصامالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: esāmoddin) (عربی) بندِ دین ، موجب شرافت دین ؛ (در اعلام) لقب برخی از اشخاص در تاریخ .