کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اثال
لغتنامه دهخدا
اثال . [ اَ/اُ ] (ع اِ) بزرگی موروثی و بزرگی ذاتی . (منتهی الارب ). بزرگواری .
-
اثال
لغتنامه دهخدا
اثال . [ اَ/اُ ] (معرب ، اِ) (از یونانی آیتال ) یکی از آلات کیمیا که از شیشه یا سفال کنند برهیئت طبقی با سرپوش و دم بطول یک ذراع و عرض یک بدست و برای تصعید جیوه و گوگرد و زرنیخ و جز آن بکار برند.
-
اثال
لغتنامه دهخدا
اثال . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اثله .
-
اثال
لغتنامه دهخدا
اثال . [ اُ ] (اِخ ) ابن نعمان . صحابی است .
-
اثعل
لغتنامه دهخدا
اثعل . [ اَ ع َ ] (ع ص ) مهتر بزرگ با فضائل و معارف . (منتهی الارب ). || مرد دندان زائدیا کج و راست برآورده . || که دندانی افزون دارد. (مهذب الاسماء). آنک دندان افزونی دارد در پیش یکدیگر. (تاج المصادر). مؤنث : ثَعْلاء. ج ، ثُعل .
-
اسآل
لغتنامه دهخدا
اسآل . [ اِس ْ ] (ع مص ) روا کردن حاجت کسی را. (منتهی الارب ). حاجت روا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). برآوردن حاجت .
-
اصعل
لغتنامه دهخدا
اصعل . [اَ ع َ ] (ع ص ) باریک سر و گردن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). مؤنث : صَعْلاء. ج ، صُعْل . (از اقرب الموارد). رجل اصعل ؛ مرد باریک سر و گردن ، و کذلک من النخل و النعام . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خردسر. (مهذب ...
-
اِسال
لهجه و گویش بختیاری
esâl اسهال.
-
آثال
واژهنامه آزاد
ابزاری بوده از سفال یا شیشه برای حرارت دادن به جسم و کیمیاگران از آن استفاده می کردند.
-
جستوجو در متن
-
عصلاء
لغتنامه دهخدا
عصلاء. [ ع َ ] (ع ص ) امراءة عصلاء؛ زن بی گوشت . (منتهی الارب ). زن خشک که گوشتی بر او نباشد. || مؤنث أعصل ، و آن اسبی است که «عَصَل » در او باشد. ج ، عِصال ، عُصل . (از اقرب الموارد).
-
عصلة
لغتنامه دهخدا
عصلة. [ع َ ص ِ ل َ ] (ع ص ) شجرة عصلة؛ درخت کژ. (منتهی الارب ). مؤنث عَصِل ، یعنی اسبی که دچار عَصَل است . ج ، عِصال و عُصل . (از اقرب الموارد). رجوع به عَصِل شود.
-
اعصل
لغتنامه دهخدا
اعصل . [ اَ ص َ ] (ع ص ) کج با صلابت و سختی . ج ، عِصال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || امر اعصل ؛ کار سخت . (از اقرب الموارد). || کج ساق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). کژساق . آنکه ساق وی کج باشد. || ...