کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عشیر
/'ašir/
معنی
۱. [جمع: عشراء] قبیله؛ قوموخویش.
۲. دوست نزدیک.
۳. [قدیمی] دهیک؛ یکدهم.
۴. [قدیمی] یکدهم قفیز یا ۳۶ ذرع مربع.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عشیر
لغتنامه دهخدا
عشیر. [ ع َ ] (ع اِ) ده یک . (منتهی الارب ) (دهار). دهم حصه از چیزی . (غیاث اللغات ). یک جزء از ده ، مانند عُشر. (از اقرب الموارد). ج ، أعشِراء (اقرب الموارد) (منتهی الارب )، عُشور. أعشار. (منتهی الارب ).- عُشر عشیر ؛ یک جزء از صد جزء هر چیزی . و ر...
-
عشیر
فرهنگ نامها
(تلفظ: ašir) (عربی) خویش نزدیک ؛ معاشِر .
-
عشیر
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (ص . اِ.)1 - خویش . 2 - دوست ، معاشر. 3 - شوی زن . ج . عشراء.
-
عشیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ašir ۱. [جمع: عشراء] قبیله؛ قوموخویش.۲. دوست نزدیک.۳. [قدیمی] دهیک؛ یکدهم.۴. [قدیمی] یکدهم قفیز یا ۳۶ ذرع مربع.
-
واژههای مشابه
-
عَشِيرُ
فرهنگ واژگان قرآن
مصاحب - معاشر - همدم
-
عشر عشیر
لغتنامه دهخدا
عشر عشیر. [ ع ُ رِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حصه ٔ دهم از دهم حصه ٔ چیزی ، پس آن صدم حصه میشود از مجموعه ٔ اول ، چنانکه عشیر صدده است و عشر ده یک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یک جزء از صد جزء هر چیزی . (ناظم الاطباء) : یافت احمد به چهل سال مکانی...
-
واژههای همآوا
-
اشیر
لغتنامه دهخدا
اشیر. [ اَ ] (اِخ ) (خوشحال ) پسر هشتمین ِ یعقوب بود که زلفه برایش تولید نمود. و او را چهار پسر و یک دختر بود. (قاموس کتاب مقدس ). و از زلفه دو پسر تولد کردند، کاد و اشر و بروایتی جاد و اشر. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 59). و رجوع به اشترقفا و کاد و اشر...
-
اشیر
لغتنامه دهخدا
اشیر. [ اَ ] (اِخ ) خرابه های شهریست در شمال شرقی مغرب . (از اعلام المنجد).ممکنست خرابه های مزبور آثار اشیر ماده ٔ پیش باشد.
-
اشیر
لغتنامه دهخدا
اشیر. [ اَ ] (اِخ ) شهریست در جبال بربر بمغرب در مرز افریقیه ٔ غربی که مقابل بجانه در دشت واقع است و نخستین کسی که آنرا بنیان نهاد زیری بن مناد رئیس قبیله ٔ صنهاجی و جد معزبن بادیس از ملوک افریقیه بود. زیری در آغاز حال در جبال سکونت داشت و چون به مرح...
-
اشیر
لغتنامه دهخدا
اشیر. [ اَش ْ ی َ ] (ص تفضیلی ) قاآنی این صیغه ٔ تفضیلی را از شیر جعل کرده است : خنده ٔ او گاه خشم خنده ٔ شیر نر است هرکه نگرید از آن خنده ز شیر اشیر است قافیه گو جعل باش جعل ز من درخور است رتبت من در سخن صد ره از آن برتر است کز پی یک طیبتم خصم کند گ...
-
اشیر
لغتنامه دهخدا
اشیر. [ اَش ْی ُ ] (ع اِ) ج ِ شیار. (منتهی الارب ). ج ِ شیار که بمعنی روز شنبه باشد. (آنندراج ). و رجوع به شیار شود.
-
اشیر
لغتنامه دهخدا
اشیر.[ ] (اِخ ) نام یکی از سه قصبه ٔ زیرکوه از ولایات قهستان است . رجوع به نزهةالقلوب مقاله ٔ 3 ص 145 شود.