عشیر. [ ع َ ] (ع اِ) ده یک . (منتهی الارب ) (دهار). دهم حصه از چیزی . (غیاث اللغات ). یک جزء از ده ، مانند عُشر. (از اقرب الموارد). ج ، أعشِراء (اقرب الموارد) (منتهی الارب )، عُشور. أعشار. (منتهی الارب ).
- عُشر عشیر ؛ یک جزء از صد جزء هر چیزی . و رجوع به عُشر شود.
|| قبیله . (اقرب الموارد). || خویش . (منتهی الارب ). خویش نزدیک . (دهار). خویشاوند.(غیاث اللغات ). قریب . (اقرب الموارد). || دوست . (منتهی الارب ). یار. (دهار). صدیق . (از اقرب الموارد). ج ، عُشَراء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شوی زن . (منتهی الارب ). زوج زن . (از اقرب الموارد). و از آن جمله است حدیث : اًنکن تکثرن اللعن و تکفرن العشیر، که منظور از عشیر زوج است ، چه با هم معاشرت دارند. (از منتهی الارب ). || معاشر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). هم عشرت . (دهار).کسی که به کسی به یک جا زندگی کند. (غیاث اللغات ). همساز. سازگار : یدعو لمن ضرّه أقرب من نفعه لبئس المولی و لبئس العشیر (قرآن 13/22)؛ میخواندکسی را که زیانش نزدیکتر از سودش است و او بد خداوندگار و بد معاشری است . || ده یک حصه ٔ قفیز (جریب ) در حساب غله ٔ زمین . (منتهی الارب ). عشر قفیز، در حساب زمین . (از اقرب الموارد). عشر قفیز است ، آن سی وشش ذراع مکسره باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). یکدهم قفیز یا 36 ذرع مربع. (فرهنگ فارسی معین ) : قفیزی عبارت از ده عشیر است و عشیری سی وشش گز است . (تاریخ قم ص 109). || آواز کفتار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.