کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عسو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عسو
لغتنامه دهخدا
عسو. [ ع َس ْوْ ] (ع اِ) شمع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شمع مومی . || موم . (ناظم الاطباء).
-
عسو
لغتنامه دهخدا
عسو. [ ع ُ س ُوو ] (ع مص ) کلانسال گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کلانسال گردیدن و پیر شدن و سست و ناتوان گردیدن از بسیاری ِ عمر. (ناظم الاطباء). عَسْو. عُسی ّ. عَساء. عَسْوة. و رجوع به عَسْو و عُسی ّ و عَساء و عَسْوة شود. || درشت و خشک گ...
-
عسو
لغتنامه دهخدا
عسو. [ع َس ْوْ ] (ع مص ) کلانسال گردیدن . (از منتهی الارب ). مسن شدن . (از اقرب الموارد). عُسوّ. عُسی ّ. عَساء. عَسْوه . رجوع به عسوّ و عُسی ّ و عَساء و عَسْوة شود.
-
واژههای همآوا
-
عثو
لغتنامه دهخدا
عثو. [ ع َث ْوْ ] (ع مص ) تباه کردن . فساد انگیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
عثو
لغتنامه دهخدا
عثو. [ ع ُ ث ُوو ] (ع مص ) فاسد کردن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) مبالغت در فساد یا کبر یا کفر. (اقرب الموارد).
-
عصو
لغتنامه دهخدا
عصو. [ ع َص ْوْ ] (ع مص ) زدن کسی را به چوب دستی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به عصا زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ). || بستن جرح را. (از منتهی الارب ). ببستن جراحت . (تاج المصادر بیهقی ): عصا الجرح ؛ جراحت را بست . (از اقرب الموا...
-
آسو
فرهنگ نامها
(تلفظ: āsu) (کردی) به معنی افق طلایی؛ (در پهلوی) صورت پهلوی واژهی ' آهو ' ؛ (در اوستایی) آسو به معنای تندی ، شتاب و کوشا آمده است .
-
اسو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'asva' بدتر؛ بتر؛ زشتتر.
-
آسو
لغتنامه دهخدا
آسو. (اِ) راسو. || کفش و نعلین . || سوی و جانب . (بادّعای بعض فرهنگهای نو. و این کلمه در برهان و جهانگیری نیست ).
-
آسو
لغتنامه دهخدا
آسو. (اِ) نام شرابی مسکر که بهند کنند از قند سیاه و پوست مغیلان . (مخزن الادویه ).
-
آسو
لغتنامه دهخدا
آسو. (اِخ ) نام محلی در راه لار به لنگه میان کوخرد و کررضائی .
-
اثو
لغتنامه دهخدا
اثو. [ اَث ْوْ ] (ع مص ) نمّامی و سخن چینی کسی کردن پیش سلطان یا عام است پیش سلطان باشد یا پیش دیگری : اثوت به و علیه . (منتهی الارب ). غمّازی کردن . غمز کردن . (زوزنی ). اِثاوة. اَثی . اِثایة.
-
اصو
لغتنامه دهخدا
اصو. [ اَص ْوْ ] (ع مص ) اصوِ نبت ؛ بسیار شدن گیاه و بهم پیوستن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اسو
لغتنامه دهخدا
اسو. [ اَ ] (اِ) طرف . (برهان ) (انجمن آرا). سو. (برهان ). سوی . (جهانگیری ) (انجمن آرا). جانب . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) : خری که کاه و جو وی ز برگ تاک و تکسک مراغه کردن و غلطیدنش اسو با سو . سوزنی (در هجو جلالی شاعر که پدر او ترسا بود).فرهنگ...