کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عسن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اثن
لغتنامه دهخدا
اثن . [ اُ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ اُثنه . || وُثُن . بُتها.
-
اصن
لغتنامه دهخدا
اصن . [ اَ ص َن ن ] (ع اِ) نامیست ماه رجب را. (مهذب الاسماء). اصم . رجوع به اصم شود.
-
اصن
لغتنامه دهخدا
اصن . [ اَ ص َن ن ] (ع ص ) رجل اصن ؛ مرد متغافل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). متغافل . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
-
اسن
لغتنامه دهخدا
اسن . [ اَ ] (ع مص ) تی پا زدن . اردنگ زدن . کسعْ. زهکونی زدن . زفکنه زدن . شلخته زدن . سرچنگ زدن .
-
اسن
لغتنامه دهخدا
اسن . [ اَ س َ ] (ع مص ) در چاه درآمدن و از بوی بد آن بیهوش شدن . (منتهی الارب ). بیهوش شدن از دم ِ چاه . (زوزنی ). || متغیر شدن آب . بر گردیدن آب از مزه و رنگ : اسن الماء اسوناً و اسناً. (منتهی الارب ).
-
اسن
لغتنامه دهخدا
اسن . [ اَ س َن ن ] (ع ن تف ) صیغه ٔ تفضیلی از سن ّ. بزادبرآمده تر. سالمندتر. سالدارتر. سالخورده تر. بسال تر. مسن تر. کلانسال تر. بزرگتر. مهتر: و دعاءالأسن ارجی للاجابة. (معالم القربة).
-
اسن
لغتنامه دهخدا
اسن . [ اَ س ِ ](ع ص ) آسن . مزه و رنگ بگردانیده . طعم و لون بگشته . آب ِ بگردیده . بگشته . آب ِ طعم بگشته . (مهذب الاسماء).
-
اسن
لغتنامه دهخدا
اسن . [ اَ س ُن ن ] (ع اِ) ج ِ سِن ّ. دندانها .
-
اسن
لغتنامه دهخدا
اسن . [ اِ س ِ ] (اِخ ) شهری به پروس رِنان در ساحل رود روهر، دارای 666740 سکنه ، مرکز عظیم ذغال سنگ و استخراج فلزات و کارخانه های اسلحه سازی کروپ بسال 1810 م . در آنجا دایر شد. محصولات شیمیایی آن مشهور است .
-
اسن
لغتنامه دهخدا
اسن . [ اِ س ُ ] (اِخ ) رودخانه ای است بفرانسه ، که در موضع کُربی به رود سِن میریزد (از ساحل یسار)، و طول آن 90 هزار گز است .
-
اسن
لغتنامه دهخدا
اسن . [ اُ س َ ] (اِخ ) کرسی کانتن پیرنه ٔ علیا، از ناحیت تارب ، دارای 1683 تن سکنه ، و راه آهن از آن میگذرد.
-
اسن
لغتنامه دهخدا
اسن . [ اُ س ُ ] (اِخ ) وادیی است بیمن . و گویند وادیی است در بلاد بنی العجلان . ابن مقبل راست :زارتک دَهماء وَهْناً بعدما هجعت عنها العیون ُ باعلی القاع من اُسُن .نصر گوید: اسن وادیی است بیمن و گفته اند از زمین بنی عامر است متصل بیمن . و هم ابن مقبل...
-
اسن
لغتنامه دهخدا
اسن . [ اُ س ُ ] (ع اِ) خو. خلق . عادت .ج ، آسان . || تاه نوار. || رسن . || بقیه ٔ پیه در ستور. (منتهی الارب ). پاره ٔ پیه . || گوشت دیرینه . (مهذب الاسماء).
-
اسن
لغتنامه دهخدا
اسن .[ اَ س َ ] (ص ، اِ) واژونه . || جامه ٔ واژونه پوشیده . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). اشن . (برهان ). جامه ای باشد که بازگونه پوشیده باشند. (جهانگیری ). || کالک . خربزه ٔ نارسیده . (برهان ). خربزه ٔ نورسیده (جهانگیری ). رجوع به اشن شود...
-
جستوجو در متن
-
اعسان
لغتنامه دهخدا
اعسان . [ اَ ] (ع اِ) نشان و آثار و جای چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نشانها و جای چیزی . (از اقرب الموارد). الواح شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نشانها و آثاری که از پیه ٔ گوشت شتر باقی مانده باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || ب...