کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عسعس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اس اس
لغتنامه دهخدا
اس اس . [ اَ اَ ] (ع صوت ) کلمه ایست که گوسپندان را بدان زجر کنند. (منتهی الارب ).
-
اساس
لغتنامه دهخدا
اساس . [ ] (اِخ ) شهری است به ترکستان . (حبیب السیر جزو 4 از ج 2 ص 127).
-
اساس
لغتنامه دهخدا
اساس . [ اَ ] (اِخ ) نامی است که باطنیة به علی علیه السلام دهند. (بیان الادیان ).
-
اساس
لغتنامه دهخدا
اساس . [ اَ ] (ع اِ) پی . پایه . بنیاد. (منتهی الارب ). (مهذب الاسماء). شالده . بُن . پیکره . شالوده .بنیان . نهاد. اصل . اُس ّ. بنیاد و بیخ عمارت و بناء.(غیاث ). بنیاد عمارت . (مؤیدالفضلاء). بُن دیوار. ج ،اُسس . (منتهی الارب ). بَنَوره . بَنَوری : ...
-
اساس
لغتنامه دهخدا
اساس . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اَس ّ و اِس ّ و اُس ّ. (منتهی الارب ).
-
اصاص
لغتنامه دهخدا
اصاص . [ ] (ع اِ) تیمله یا روغن پودنه ٔ کوهی . (دزی ج 1 ص 26). || نوعی از گیاهان دوقلفه ٔ بی برگ که بوته های کوچکی دارند و در جنوب اروپا میرویند. (از دزی همان جلد). || مازریون . (همان صفحه ). برخی این کلمه را بصورت ازاز آورده و گفته اند الازاز... هو ...
-
اصاص
لغتنامه دهخدا
اصاص . [ ] (ع اِ) ج ِ اص ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اص شود.
-
عَسْعَسَ
فرهنگ واژگان قرآن
نيمه تاريک مي شود (عسعسه هم به رو آوردن شب اطلاق ميشود ، و هم به رفتن آن . پس عسعسه و عساس به معناي تاريکي مختصر است ، نظير تاريکي اول مغرب و قبل از آفتاب )
-
اثاث
لهجه و گویش تهرانی
اثاثه،اثاثیه
-
جستوجو در متن
-
ابوصعده
لغتنامه دهخدا
ابوصعده . [ اَ ص َ دَ ] (اِخ ) عسعس بن سلامه . محدّث است .
-
عساعس
لغتنامه دهخدا
عساعس . [ ع َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عَسعَس . (منتهی الارب ). گرگ و خارپشت ، بدان جهت که شبگرد میباشند. (آنندراج ). قنافذ است ، و آن را بدان نام بجهت آن موسوم نموده اند که در شب رفتار بسیار می نماید. (مخزن الادویة). قنافذ و خارپشتان است بجهت کثرت رفت وآمد ...
-
عسعسة
لغتنامه دهخدا
عسعسة. [ ع َ ع َ س َ ] (ع مص ) تاریکی درآوردن شب ، و از آن جمله است آیه ٔ شریفه ٔ : و اللیل اذا عسعس . (قرآن 17/81). تاریک شدن شب . (از دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از اقرب الموارد). || سپری شدن شب ، از لغات اضداد است ، و آیه ٔ فوق را به هر دو وجه ...
-
جدا گشتن
لغتنامه دهخدا
جدا گشتن . [ ج ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) قطع شدن . بریده شدن . اِنفراق . (منتهی الارب ) : بسا کس که گشتش جدا سر زتن بگفتار این دیو نر اهرمن . فردوسی .در کوی تو سرهای شهیدان محبت بی ضربت جلاد جداگشته ز تن ها. روحی همدانی (از ارمغان آصفی ). || دور شدن . گ...
-
بازرگان
لغتنامه دهخدا
بازرگان . [ زَ ] (اِ مرکب ) سوداگر. تاجر. (دهار) (منتهی الارب ). مخفف بازارگان است و مرکب باشد از لفظ بازار که معروف است و از لفظ گان که برای لیاقت آید. پس معنی بازارگان کسی که لایق بازار باشد و آن سوداگر است و کسانی که به ضم زا خوانند خطاست . در بها...
-
برقة
لغتنامه دهخدا
برقة. [ ب َ ق َ / ب ُ ق َ ] (اِخ ) نام مواضع بسیار است در دیار عرب و از آنجمله است :برقة احجار. برقة احدب . برقة احزم . برقة احواز.برقة احوال . برقة ارمام . برقة اروی . برقة اطلم . برقة اعیار. برقة اقعی . برقةالاثماد. برقةالاجاول . برقةالاجداد. برقةا...