کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرینة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عرینة
لغتنامه دهخدا
عرینة. [ ع َ ن َ ] (ع اِ) بیشه و درختستان که جای شیر و کفتار و گرگ و مار باشد. (منتهی الارب ). مأوای اسد و کفتار و گرگ و مار که در آن الفت کنند. گویند: لیث عرینة و لیث غابة. (از اقرب الموارد). عَرین .رجوع به عرین شود. ج ، عَرائن . (از اقرب الموارد).
-
عرینة
لغتنامه دهخدا
عرینة. [ ع ُ رَ ن َ ] (اِخ ) ابن ثوربن کلب بن وبرة، از تغلب ، از قضاعة. جدّی است جاهلی . و نسبت بدو عُرَنی شود. (از الاعلام زرکلی از النویری ).
-
عرینة
لغتنامه دهخدا
عرینة. [ ع ُ رَ ن َ ] (اِخ ) ابن نذیربن قسربن عبقربن أنمار، از بجیلة، از کهلان ، از قحطانیة. جدّی است جاهلی . و تنی چند از نسل او در عهد پیامبر (ص ) به مدینه وارد شدند ولی اقامت در آنجا را نپسندیدند، و برخی دیگر از آنان مرتد شدند و بعضی از شتران را ...
-
عرینة
لغتنامه دهخدا
عرینة. [ ع ُ رَ ن َ ] (اِخ ) جایگاهی است در بلاد فزارة،و گویند دههایی است در مدینه . (از معجم البلدان ).
-
عرینة
لغتنامه دهخدا
عرینة. [ ع ُ رَن َ ] (اِخ ) قبیله ای است . (از اقرب الموارد). قبیله ای از تازیان که در عهد رسول اﷲ (ص ) ارتداد آوردند. و منسوب بدان عُرَنی شود. (از ناظم الاطباء). بطن و طایفه ای بودند از بنی بجیله که در زمان پیغمبر (ص ) مرتد شدند و پیامبر (ص ) تا یک ...
-
جستوجو در متن
-
عرن
لغتنامه دهخدا
عرن . [ ع ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ عَرین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عرین شود. || ج ِ عرینة. (ناظم الاطباء). رجوع به عرینة شود.
-
تامورة
لغتنامه دهخدا
تامورة. [ رَ ] (معرب ، اِ) خوابگاه شیر. گویند فلان اسد فی تامورته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جای شیر. (المعرب جوالیقی ). عریسة الاسد. و منه قول عمروبن معدی کرب فی سعد: اسد فی تأمورته ؛ ای فی عرینه . (اقرب الموارد). || می . || اب...
-
جبلة
لغتنامه دهخدا
جبلة. [ ج َ ب َ ل َ ] (اِخ ) موضعی است به نجد. (منتهی الارب ). مؤلف معجم البلدان آرد: شعب جبلة موضعی است که جنگ معروف بین بنی عامر و تمیم و عبس و ذبیان و فزاره ، در آن روی داد. این موضع هضبه [ کوه ] سرخی است در نجد که بین الشریف و الشرف [ نام دو آب ...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) رستمی . شاعر مشهوراصفهانی معاصر صاحب بن عبّاد و او بعربی شعر می گفته است و قطعه ٔ ذیل در توصیف پادشاهان ایران از اوست :بها لیل غر من ذوابة فارس اذا انتسبوا لامن عرینة او عکل هم راضةالدنیا و ساسة اهلهااذا افتخروا لاراضة الشا...
-
هبیرة
لغتنامه دهخدا
هبیرة.[ هَُ ب َ رَ ] (اِخ ) ابن [ عبداﷲبن ] عبد مناف عرین تمیمی یربوعی عرینی . شاعر دوره ٔ جاهلیت و از سواران و رؤسای بنی تمیم بود به وی فارس العرادة گفته میشد و «عرادة» نام اسب او است و نیز به اسم «الکَلحَبَة»شهرت داشت . (کلحبة: بانگ آتش و لهیب آن ...
-
خبار
لغتنامه دهخدا
خبار. [ خ َ ] (اِخ ) محلی است نزدیک مدینه . چون پیغمبر اسلام قبل از واقعه ٔ بدر قصد قریش کرد از این محل گذشت . در کلام عرب «خبار» به زمین سستی که پرسنگ است اطلاق میشود. نام اصلی این ناحیه فیف الخبار است وآنرا «فیفاءالخبار» نیز می گویند. ابن فقیه آنرا...
-
عرین
لغتنامه دهخدا
عرین . [ ع َ ] (ع اِ) بیشه و درختستان که جای شیر و کفتار و گرگ و مار باشد. (منتهی الارب ). بیشه . (دهار). جایگاه شیر. آرامگاه شیر.خانه ٔ شیر. (زمخشری ). مأوای اسد و کفتار و گرگ و مار. (از اقرب الموارد). بیشه و صحرایی پردرخت ، و شیررا اکثر به آن نسبت...
-
درختستان
لغتنامه دهخدا
درختستان . [ دِ رَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) جایی که درخت بسیار کشته اند. جای پر از درخت و انبوه از درخت . (ناظم الاطباء). محلی که در آن درخت بسیار است . جای پردرخت . اَجَمَة. (دهار). أیک . أیکة. حَرَجَة. خیفة. (منتهی الارب ). شَجراء. (دهار). صارة. (م...
-
بیشه
لغتنامه دهخدا
بیشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) زمینی غیرمزروع که درختان و نی و دیگر رستنیها در آنجا تنگ درهم آمده و صورت حصاری بخود گرفته است . بعربی اجم گویند. (برهان ). جنگل . (رشیدی ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). اجمة. (زمخشری ). ایکة. (ترجمان القرآن ). خفیة. عرین . عر...