کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرفطة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عرفطة
لغتنامه دهخدا
عرفطة. [ ع ُ ف ُ طَ ] (اِخ ) ابن حُباب (یا جَناب )بن جبیرة ازدی ، حلیف و هم پیمان بنی امیه . وی یکی از سه تن عرب جاهلی است که در روزگار خود به «زادالراکب » مشهور بودند چه هر کس با آنان سفرمیکرد توشه ٔ راه او بر آنها بود. و برخی گویند «زادالراکب » تنه...
-
عرفطة
لغتنامه دهخدا
عرفطة. [ ع ُ ف ُ طَ ] (ع اِ) یکی عرفط. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عرفط شود.
-
جستوجو در متن
-
عرفطی
لغتنامه دهخدا
عرفطی .[ ع ُ ف ُ ی ی ] (اِخ ) نسبت است به عرفطة. و او جد طالوت بن ابی بکربن خالدبن عرفطه ٔ عرفطی ، حلیف و هم پیمان بنی زهرة بوده است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
بشیر
لغتنامه دهخدا
بشیر. [ب َ ] (اِخ ) ابن عرفطه جهنی یا بشیربن عقربه و بشیربن عمروبن محصن . رجوع به بشر و الاصابة ج 1 ص 164 شود.
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن قیس بن عرفطة. مجهول است و بخاری گوید: حدیث او صحیح نیست . (از لسان المیزان ج 2 ص 384).
-
خداش
لغتنامه دهخدا
خداش . [ خ ِ ] (اِخ ) ابن سلامه ... او را ابن ابی سلامه نیز می گویند و آن قول ابن السکن است و نیز او را ابن ابی مسلمه و ابوسلمه السلمی و سلامی می گویند. از کوفیان بشمار می آید و حدیث او رااحمد و ابن ماجه و طبرانی در اوسط اخراج کرده اند. بحدیث او فقط ...
-
عرفط
لغتنامه دهخدا
عرفط. [ ع ُ ف ُ ] (ع اِ) نوعی از درخت خاردار. (منتهی الارب ). درختی است از عضاه که «مغفور» میتراود و شکوفه ٔ آن سفید و غلطان است . یکدانه ٔ آن عرفطة. (از اقرب الموارد). عِض ّ و عُض ّ، درخت عرفط. (از منتهی الارب ). عَبیبة، چیزی است شیرین بر شکل صمغ که...
-
سباع
لغتنامه دهخدا
سباع . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عرفطة الغفاری . خلیفه و همراه حضرت رسول بود و در مدینه هنگام غزوة دومةالجندل . رجوع به حبیب السیر چ 1 تهران صص 124 - 130و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 193، 310، 449 شود.
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبیدالاشجعی . از اهل صفه است . اصحاب سنن دو حدیث باسناد صحیح از او روایت کرده اند. هلال بن یساف و نبیطبن شریط و خالدبن عرفطة از او روایت کرده اند. (از الاصابه ج 3 و 4 صص 54 - 55). رجوع به اشجعی شود.
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت رافعبن عمرو الانصاریة. والدة ابی عبس بن حرب . ذکرها ابن سعد فی المبایعات و قال امها ام البراء بنت سلمةبن عرفطة. (الاصابة ج 8 ص 181).
-
ام جعفر
لغتنامه دهخدا
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) دختر عبداﷲبن عرفطه از زنان انصار که بصلاح و عفت و وفوردانش و درایت مشهور بوده است . رجوع به ریحانة الادب ج 6 ص 212 و تذکرة الخواتین ص 34 و در منثور ص 67 شود.
-
طاغ
لغتنامه دهخدا
طاغ . (ع اِ) تاغ . طاق . غضاة. درختی است . (منتهی الارب ) : الا ان اﷲ عزوجل قد لطف بهم فی الحطب و ارخصه علیهم حمل عجلة من حطب الطاغ و هو الغضاء بدرهمین . (معجم البلدان ذیل کلمه ٔ خوارزم ). عرفطة صلعاء؛ طاغ که سرهای شاخ وی رفته باشد. (منتهی الارب ). |...
-
حباب
لغتنامه دهخدا
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن جبیر. حلیف بنی امیه . ابن عبدالبر او را در عداد صحابه که در جنگ طائف کشته شدند شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 249). طبری پدر او را حبیب نامیده گوید پسر او عرفطه است . ابن فتحون گوید: در نام او خلافست و برخی با خاء و تشدید ب...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ](اِخ ) ابن حمار اسدی . ابوموسی از عبدان نقل کرده که : در سفرها با پیغمبر بوده و حدیثی از راه اعمش از عبداﷲبن حارث از او نقل کرده که : در سفری با پیغمبر همراه بوده است ، و برخی گویند او این داستان را از ابی ذر غفاری از پیغمبر نقل کرده نه...