کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرضگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عرضگاه
/'arzgāh/
معنی
۱. جای عرض و نمایش دادن چیزی.
۲. میدان سان دیدن و شمردن سپاهیان؛ جای گرد آمدن سپاهیان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عرضگاه
لغتنامه دهخدا
عرضگاه . [ ع َ / ع َ رَ ] (اِ مرکب ) جای عرض دادن چیزی . (آنندراج ). جای عرض و نمایش چیزی . محل عرضه . (فرهنگ فارسی معین ). معرض . نمایشگاه . عرضه گاه . عرضگه . رجوع به عرضگه و عرضه گاه شود. || میدان شمار کردن سپاه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ ...
-
عرضگاه
فرهنگ فارسی معین
(عَ رَ یا رْ) [ ع - فا. ] (اِمر.) محل سان دیدن و گرد آمدن لشکر.
-
عرضگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'arzgāh ۱. جای عرض و نمایش دادن چیزی.۲. میدان سان دیدن و شمردن سپاهیان؛ جای گرد آمدن سپاهیان.
-
جستوجو در متن
-
عرضه گاه
لغتنامه دهخدا
عرضه گاه . [ ع َ ض َ / ض ِ ] (اِ مرکب ) معرض .نمایشگاه . عرضگاه . رجوع به عرضگاه شود : خدائی که هست آفرینش پناه چو بیند نیازی در این عرضه گاه . نظامی .|| عرضگاه و فراهم آمدنگاه دشمن . (ناظم الاطباء). رجوع به عرضگاه شود.
-
معرض
واژگان مترادف و متضاد
۱. موضع، جایگاه ۲. صحنه، عرضگاه، نمایشگاه ۳. دسترس
-
عرضگه
لغتنامه دهخدا
عرضگه . [ ع َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف عرضگاه . جای عرضه داشتن و نمایش دادن چیزی . رجوع به عرضگاه و عرضه گاه شود. || میدان شمار کردن سپاه و سان . عرضه گاه .عرضگاه . رجوع به عرضگاه و عرضه گاه شود : گفتا که پیش عرضگه استاده است اوگفتم به پیش گاه بود جا...
-
محلی
لغتنامه دهخدا
محلی . [ م ُ ح َل ْ لی ] (ع ص ) کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود. || شیرین کننده . (ناظم الاطباء). شیرین گرداننده . (آنندراج ). رجوع به احلاء و تحلیة شود. || آن که بیان می کند و وصف می نماید برای کسی حلیه و آرایش ظاهری وی را....
-
رشنواد
لغتنامه دهخدا
رشنواد. [ رَ ن َ] (اِخ ) نام یکی از نوکران همای دختر بهمن بود. (برهان ) (از ناظم الاطباء). نام سپهسالار همای چهرآزاد و مادر بهمن است . (آنندراج )(انجمن آرا). نام یکی از سپهبدان همای بن بهمن است . آورده اند که سپاهی از رومیان آمده ولایت همای را تاختند...
-
گرانی کردن
لغتنامه دهخدا
گرانی کردن . [ گ ِک َ دَ ] (مص مرکب ) سنگینی کردن . تثاقل . (زوزنی ). تثقیل . (تاج المصادر بیهقی ) : و علامت خلط بلغمی آن است که ملازه دراز شود... و سپید و سوزش و گرمی نکند، لکن گرانی کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || سرسنگینی . تکلف . مشقت . اذیت کردن ...
-
مصنع
لغتنامه دهخدا
مصنع. [ م َ ن َ ] (ع اِ) جای گرد آمدن آب باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). غدیر. آبگیر طبیعی . || آب انبار. مصنعة. آبگیر و حوض . (غیاث ). آبدان .و رجوع به مصانع شود : و آب این شهر [ تنیس ] از این مصنعهاست که به وقت زیاده شدن نیل پر...
-
لشکرگه
لغتنامه دهخدا
لشکرگه . [ َل ک َ گ َه ْ ] (ِامرکب ) لشکرگاه . جای لشکر. معسکر. معرکه . (؟) (نصاب ) : به لشکرگه دشمن اندرفتادچو اندر گیا آتش تیز و باد. دقیقی .چو آمد به لشکرگه خویش بازشبیخون سگالید گردن فراز. فردوسی .ز اسبان گله هر چه بودش به کوه به لشکرگه آورد یکسر...
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گاه آدم باز. فرخی .هر شاعری به گاه امیری ب...
-
بازار
لغتنامه دهخدا
بازار. (اِ) در پهلوی واچار (در هوجستان واچار = سوق الاهواز. رجوع شود به خوزستان ) در پارسی باستان آباکاری مرکب از: آبا در سانسکریت سبها . بمعنی محل اجتماع و جزو دوم مصدر کاری ، بمعنی چریدن (دارمستتر، تتبعات ایرانی ج 2 ص 129، 131). گیلکی واچار . (نیز:...