کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرشیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عرشیان
فرهنگ نامها
(تلفظ: aršiyān) (عربی ـ فارسی) (در قدیم) (در ادیان) ساکنان آسمان ، ملائکه ، فرشتگان .
-
عرشیان
لغتنامه دهخدا
عرشیان . [ ع َ ] (اِ مرکب ) جمع فارسی عرشی ، منسوب به عرش . کنایه از ملائکه ٔ مقربین و حاملان عرش باشد. (آنندراج ) (برهان ). روحانیان . ملائک : عرشیان بانگ و ﷲ علی الناس زنندپاسخ از خلق سمعنا و اطعنا شنوند. خاقانی .عرشیان سایه ٔ حقش داننداختران نور م...
-
جستوجو در متن
-
سینه خستن
لغتنامه دهخدا
سینه خستن . [ ن َ / ن ِ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) مجروح کردن سینه . ناراحت کردن : کی تارک فرشیان نسوزیم کی سینه ٔ عرشیان نخستیم .صائب (از آنندراج ).
-
سنابرق
لغتنامه دهخدا
سنابرق . [ س َ ب َ ](اِ مرکب ) برق روشن . (آنندراج ) (غیاث ) : از سنا برق آتش شمشیرعرشیان را سنا فرستادی . خاقانی .|| بطریق استعاره آه نیز مراد دارند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
مثلثی
لغتنامه دهخدا
مثلثی . [ م ُ ث َل ْ ل َ ] (حامص ) مثلث بودن . || (ص نسبی ) همچون مثلث خوشبوی و عطرآمیز : کرده به صدر کعبه در بهر مشام عرشیان خاک درت مثلثی دخمه ٔ چرخ مجمری . خاقانی .و رجوع به مُثَلَّث (معنی هفتم ) شود.
-
مجمری
لغتنامه دهخدا
مجمری . [ م ِ م َ ] (حامص ) مجمر بودن . حالت و چگونگی مجمر را داشتن : کرده به صدر کعبه در بهر مشام عرشیان خاک درت مثلثی دخمه ٔ چرخ مجمری . خاقانی .و رجوع به مجمر شود.
-
دیوانگه
لغتنامه دهخدا
دیوانگه . [ دی گ َهَْ ] (اِ مرکب ) دیوانگاه (از: دیوان + گه ، مخفف گاه پسوند). دیوانخانه . (از آنندراج ). مستقر دیوانیان : بباید بدین بارگه بگذردبدیوانگه عرض ما بنگرد. فردوسی .ز دیوانگه عرشیان درگذشت به درج آمد و درج را درنوشت .نظامی .
-
صخرة
لغتنامه دهخدا
صخرة. [ ص َ رَ ] (اِ خ ) سنگی است در بیت المقدس و آن را صخره ٔ صَمّاء نیز گویند. (غیاث اللغات ). سنگی است در بیت المقدس مانند حجرالاسود مکه ، مزار است و چون حجرین گویند مراد آن صخرة و حجرالاسود است . رجوع به فهرست سفرنامه ٔ ناصرخسرو و رجوع به نزهةالق...
-
سنا
لغتنامه دهخدا
سنا. [ س َ ] (ع اِ) روشنی کمتر از ضیا و نور. (غیاث ). روشنی . (آنندراج ) (غیاث )(ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) : چو چرخ مرکز جاه ترا شتاب و سکون چو طبع آتش رأی ترا سنا و ضیا. مسعودسعد.خداوندا سنایی را سنایی ده تو در حکمت چنانک از وی به رشک آ...
-
بوسه ستان
لغتنامه دهخدا
بوسه ستان . [ س َ / س ِ س ِ ] (نف مرکب ) بوسه ستاننده . بوسه گیرنده . ستاننده ٔ بوس : چو وقت باده بود باده گیر و باده گسارچو وقت بوسه بود بوسه بخش و بوسه ستان . فرخی (دیوان ص 275).این پرده گر نه صخره ٔ کعبه است پس چرالبهای عرشیان همه بوسه ستان اوست ....
-
خیروان
لغتنامه دهخدا
خیروان . [ خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است و گویند ظهور مهدی آخرالزمان از آنجا خواهد شد. (غیاث اللغات ) (ازآنندراج ). در فرهنگ ناظم الاطباء آمده است ، گفته اند نام قدیم شروان مولد خاقانی است با استشهاد به ابیات او اما این معنی بر اساسی نیست ، بلکه چون کلم...
-
تحیت
لغتنامه دهخدا
تحیت . [ ت َ حی ی َ ] (ع مص ، اِ) تحیة. سلام گفتن . (غیاث اللغات ). درود و سلام و دعا و نیایش . (از ناظم الاطباء) : و پدر ما امیرماضی ... ویرا سخت نیکو و عزیز داشتی ... و امروز ما را بکارآمده تر یادگاریست و حال مناصحت و کفایت وی ظاهر گشته است . به رس...
-
دوالک باز
لغتنامه دهخدا
دوالک باز. [ دَ ل َ ] (نف مرکب ) دوال باز. آنکه با دوال و حلقه و قلاب بازی می کند و از مردم پول می گیرد. (یادداشت مؤلف ) (از برهان ) : به سم بوس براقت عرشیان محتاج و فتراکت به دست آویز این مشتی دوالک باز آویزان . ناصرخسرو.رگ آن خون بر او دوال اندازر...
-
مشام
لغتنامه دهخدا
مشام . [ م َ شام م ] (ع اِ) محل قوت شامه که در منتهای بینی و مقدم دماغ است در حقیقت این لفظ صیغه ٔ جمع است که به معنی واحد استعمال یافته ودر استعمال فارسی به تخفیف میم دوم هم خوانده می شود. (از غیاث ). موضع قوت شامه و فارسیان به تخفیف استعمال نمایند ...