کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عراق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عراق
/'a(e)rāq/
معنی
۱. سرتاسر کنارۀ نهر یا دریا؛ کرانۀ آب.
۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاههای ماهور، نوا، و راستپنجگاه، و آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور.
۳. (موسیقی) [قدیمی] از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
Iraq
-
جستوجوی دقیق
-
عراق
لغتنامه دهخدا
عراق . [ ع َ ] (اِخ ) محله ٔ بزرگی است به شهر اخمیم مصر. (معجم البلدان ).
-
عراق
لغتنامه دهخدا
عراق . [ ع ِ ] (اِخ ) عراق عجم : اهل ع-راق در عرقند از حدیث توشروان به نام تست شرف وان و خیروان . خاقانی .قدرش عراقیان چه شناسند کز سخن چون آفتاب امیر خراسان شناسمش . خاقانی .چو طالع مدد کرد و بخت اتفاق گرفتم به بازوی دولت عراق . (بوستان ).رجوع به عر...
-
عراق
لغتنامه دهخدا
عراق . [ ع ِ ] (اِخ ) کشور عراق یا عراق عرب در حال حاضر از ممالک ، واقع در جزیرة العرب و همجوار کشور ایران است و حدود آن : از شمال ، ترکیه ، و از شرق ، ایران و از غرب ، سوریه و از جنوب ، نجد و خلیج فارس است و در حدود 442،442 هزارگز مساحت و 7 میلیون ج...
-
عراق
لغتنامه دهخدا
عراق . [ ع ِ ] (ع اِ) نام پرده ای است در موسیقی که به وقت چاشت سرایند. (آنندراج ) : تا مطربان زنند لبینا و هفت خوان در پرده ٔ عراق و سرزیر و سلمکی . میزانی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).عراقی وار بانگ از چرخ بگذاشت به آهنگ عراق این بانگ برداشت . ن...
-
عراق
لغتنامه دهخدا
عراق . [ ع ُ ] (ع اِ) استخوان که گوشت آن خورده شده باشد. (اقرب الموارد). استخوان با گوشت . (منتهی الارب ) || آب صافی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || باران بسیار. (از اقرب الموارد).
-
عراق
فرهنگ فارسی معین
(عِ یا عَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) ساحل ، کنارة آب . 2 - مقامی است در موسیقی .
-
عراق
لغتنامه دهخدا
دوال استخوان با گوشت . || آب صافی . || باران بسیار. (منتهی الارب ). || قطر طناب تنها. (از اقرب الموارد). || باقی مانده ٔ گیاه ترش . (منتهی الارب ). بقایای حمض . (از اقرب الموارد). باقی مانده ٔ شور گیاه . (منتهی الارب ). || گرداگرد ناخن . (اقرب الموار...
-
عراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عِراق، مٲخوذ از فارسی: اراک] 'a(e)rāq ۱. سرتاسر کنارۀ نهر یا دریا؛ کرانۀ آب.۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاههای ماهور، نوا، و راستپنجگاه، و آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور.۳. (موسیقی) [قدیمی] از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی...
-
واژههای مشابه
-
عراق عجم
لغتنامه دهخدا
عراق عجم . [ ع ِ ق ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) ایالت جبال را در قرون وسطی غالب اوقات عراق عجم نامیده اند تا با عراق عرب اشتباه نشود. ایالات جبال (عراق عجم ) شهرهای بزرگی داشت از قبیل کرمانشاه ، همدان و در شمال خاوری آن ری و در جنوب خاوری اصفهان بود. از جمله ر...
-
عراق عرب
لغتنامه دهخدا
عراق عرب . [ ع ِ ق ِ ع َ رَ ] (اِخ ) رجوع به عراق (کشور عراق ) شود.
-
عراق الغیث
لغتنامه دهخدا
عراق الغیث . [ ع ُ قُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که از پس باران روید. (منتهی الارب ).
-
آل عراق
لغتنامه دهخدا
آل عراق . [ ل ِ ع ِ ] (اِخ ) نام سلسله ای از ملوک پیش از اسلام خوارزم .و این سلسله نسب خود بکیخسرو می پیوسته اند و تا زمان سامانیان شبه قدرت و نفوذی در خوارزم داشته اند. آخرین آنان ابوعبداﷲ محمدبن احمدبن محمدبن عراق است که ابوریحان از او به شهید تعبی...
-
جامع عراق
لغتنامه دهخدا
جامع عراق . [ م ِ ع ِ ع ِ / ع َ ] (اِخ ) سلطان آباد عراق را که مشهور به شهرنو میباشد سپهدار بنا کرده و مقارن ساختن شهر مسجدی در ارک بنا کرده و مسجدی دیگر ساخت که به اسم آخوند ملامحمد علی معروف است و تاریخ بنای هردو مسجد با تاریخ بنای شهر تفاوتی ندارد...
-
ابوبکربن عراق
لغتنامه دهخدا
ابوبکربن عراق . [ اَ بو ب َ رِ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) شاعری از مردم حلب . وفات او در حدود سنه ٔ 1120 هَ . ق . بوده است .