کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عذر گفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عذر نهادن
فرهنگ فارسی معین
(عُ. نَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) عذر پذیرفتن .
-
جای عذر
لغتنامه دهخدا
جای عذر. [ ی ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محل معذرت . (ناظم الاطباء).
-
عذر خواستن
دیکشنری فارسی به عربی
عذر
-
عذر شدن
لهجه و گویش تهرانی
قاعدگی
-
عذر به دست آوردن
لغتنامه دهخدا
عذر به دست آوردن . [ع ُ ب ِ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) بهانه پیدا کردن جهت اعتذار. راه فرار یافتن برای گناه که مرتکب شده است .
-
عذر و بهانه
لغتنامه دهخدا
عذر و بهانه . [ ع ُ رُ ب َ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به عذر و رجوع به بهانه شود.- عذر و بهانه آوردن ؛ برای انجام ندادن کاری دلیل بی اساس تراشیدن .
-
عذر نا پذیر
دیکشنری فارسی به عربی
لايغتفر
-
عذر و بهانه
فرهنگ گنجواژه
بهانه.
-
عذر کسی را خواستن
لهجه و گویش تهرانی
رد کردن محترمانه
-
جستوجو در متن
-
شعر گفتن
لغتنامه دهخدا
شعر گفتن . [ ش ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شدو.(تاج المصادر بیهقی ). قرض . (تاج المصادر بیهقی ). الهام . انشاد. سرودن شعر. گفتن شعر. (یادداشت مؤلف ). مقص . (منتهی الارب ). اِشعار. (منتهی الارب ). شَعْر. شِعْر. (منتهی الارب ) :مگوی شعر پس ار چاره نیست از ...
-
واگفتن
لغتنامه دهخدا
واگفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بازگفتن . (آنندراج ). تکرار کردن : ز هر شیوه سخن کان دلنواز است بگفتند آنچه وا گفتن دراز است . نظامی .غلط گفته را تازه کردم طرازبدین عذر واگفتم آن گفته باز. نظامی .گرچه در شیوه ٔ گهر سفتن شرط من نیست گفته واگفتن . نظام...
-
ماه ملک خاتون
لغتنامه دهخدا
ماه ملک خاتون . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) دختر سلطان سنجر که در حباله ٔ نکاح سلطان محمودبن محمدبن ملکشاه بود. این دختر در حیات سلطان سنجر درگذشت و سنجر عمعق بخارائی را از بخارا طلب کرد تا وی رامرثیه گوید. عمعق بجهت پیری و ضعف از گفتن قصیده ٔ مطول عذر خواست ...
-
گویا
لغتنامه دهخدا
گویا. (نف ) مرکب از گوی (گفتن ) + الف پسوند فاعلی . گوینده . که سخن گفتن تواند. مقابل گنگ و اخرس که ناگویا است . سخن گوینده . ناطق . دارای قوه ٔ نطق . (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از بهار عجم ) (از ناظم الاطباء) : بر هرسخن باز گویا شودچن...
-
پوزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از پوزیدن) puzeš ۱. عذر؛ معذرت؛ اعتذار؛ عذرخواهی؛ درخواست عفو و گذشت: ◻︎ به پوزش برفت از پس شهریار / چون آمد به نزدیکی رودبار (فردوسی: ۲/۴۴۸)، ◻︎ اگر پوزش نکو باشد ز کهتر / نکوتر باشد آمرزش ز مهتر (فخرالدیناسعد: ۳۱۳).۲. [قدیمی] فروتنی.&lan...
-
یزدان بخش
لغتنامه دهخدا
یزدان بخش . [ ی َ ب َ ] (اِخ ) نام وزیر هرمز پور نوشیروان . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). نام وزیر هرمز که بنابر نوشته ٔ بلعمی در مأموریت برای دلجویی بهرام چوبینه به دست پسر عم خود کشته شد و بزرگان به خونخواهی او هرمز را کور کردند و خسرو را...