کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عذره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عذره
/'ozre/
معنی
۱. بکارت؛ دوشیزگی.
۲. (اسم) دستۀ موی؛ موی جلوی سر؛ کاکل؛ ناصیه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عذره
فرهنگ فارسی معین
(عَ ذِ رِ یا رَ) [ ع . عذرة ] (اِ.) 1 - پلیدی ، غایط . 2 - جایی که در آن کثافات دفع گردد. 3 - خرابه ، ویرانه . ج . عذرات .
-
عذره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عذرَة] ‹عذرت› [قدیمی] 'ozre ۱. بکارت؛ دوشیزگی.۲. (اسم) دستۀ موی؛ موی جلوی سر؛ کاکل؛ ناصیه.
-
واژههای مشابه
-
عذرة
لغتنامه دهخدا
عذرة. [ ع َ ذِ رَ ] (ع اِ) غائط. (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). پلیدی . (منتهی الارب ). || جای نشست قوم . (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پیرامون سرای . || درگاه . || هیچکاره که از گندم برآید. (منتهی الارب ). ج ، عَذِرات . (از اقر...
-
عذرة
لغتنامه دهخدا
عذرة. [ ع ِ رَ ] (ع اِمص ) عذرخواهی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اسم است معذرت را. (اقرب الموارد).
-
عذرة
لغتنامه دهخدا
عذرة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن زیداللات بن رفیدة. از بنی کلاب از قضاعة از قحطان جدی جاهلی است از نسل اوست کنانه ٔ عذرة. (از اعلام زرکلی ).
-
عذرة
لغتنامه دهخدا
عذرة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن سعد هذیم بن زیدبن لیث از قضاعه . از قحطان جدی جاهلی است واز فرزندان اوست : بطون عامر، کاهل اباس . عوف . رفاعة. و بنوعذرة بشدت عشق و عفت معروف بودند و از آنان اخبار و داستانهای بسیار گفته اند. (از اعلام زرکلی ).
-
عذرة
لغتنامه دهخدا
عذرة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) قبیله ای باشد در یمن موصوف بشدت عشق و عفاف . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عذرة (ابن سعد...) شود.
-
عذرة
لغتنامه دهخدا
عذرة. [ ع ُ رَ] (ع اِ) نوک موی . الخصلة من الشعر. (منتهی الارب ). || موی پیشانی است . (منتهی الارب ). || ناصیه . (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). || علامتی است در محل عذار. (قطرالمحیط) (اقرب الموارد). || علامتی است که به پیشانی اسب مسابقه بندند جهت جلو...
-
حره ٔ عذرة
لغتنامه دهخدا
حره ٔ عذرة. [ ح َرْ رَ ی ِ ع ُ رَ ] (اِخ ) کُرْتوم . موضعی است . (معجم البلدان ). رجوع به عُذْرة و کرتوم شود.
-
واژههای همآوا
-
آذره
لغتنامه دهخدا
آذره . [ ذِ رَ ] (ع ص ) ماده اشتر قوی . || لیلة آذره ؛ شبی سرد. (مهذب الاسماء).
-
آزره
لغتنامه دهخدا
آزره . [ زِ رَ ] (ع اِ) ج ِ اِزار.
-
اذرح
لغتنامه دهخدا
اذرح . [ اَ رُ ] (ع اِ) ج ِ ذریح و ذریحة. || (اِخ ) نام شهری در اطراف شام از اعمال شراة و نیز موضعی از نواحی بلقاء و عمان مجاور سرزمین حجاز. ابن الوضّاح گوید از فلسطین است و غلط است و آن در جهت قبلی فلسطین از ناحیه ٔ شراة است و در کتاب مسلم بن الحجاج...
-
از ره
لغتنامه دهخدا
از ره . [ اَ رَ هَِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) مخفف ِ از راه ِ. از طریق . || بچشم . بدیده ٔ : کنون از ره بیگناهان بمانگه کن بر آئین شاهان بما.فردوسی .