کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عدله
معنی
(عَ دَ لِ) [ ع . عدلة ] (ص .) جِ عادل ؛ کسانی که برای شهادت دادن شایسته باشند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عدله
فرهنگ فارسی معین
(عَ دَ لِ) [ ع . عدلة ] (ص .) جِ عادل ؛ کسانی که برای شهادت دادن شایسته باشند.
-
واژههای مشابه
-
عدلة
لغتنامه دهخدا
عدلة. [ ع َ دَ ل َ ] (ع ص ، اِ) شایستگان گواهی . (منتهی الارب ). المزکّون للشهود. تزکیه شوندگان از شهود. (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). عُدَلة.
-
عدلة
لغتنامه دهخدا
عدلة. [ع َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث عدل و قد یؤنث . یقال رجل عدل و امراءة عدل و عدلة؛ زن داد دهنده . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
ادله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ادلَّة، جمعِ دلیل] 'adelle = دلیل
-
ادله
فرهنگ فارسی معین
(اَ دِ لِّ) [ ع . ادلة ] (اِ.) جِ دلیل ؛ برهان ها، حجت ها.
-
ادله
لغتنامه دهخدا
ادله . [ اَ دِل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دلیل . راهنمایان . || حجت ها.- ادله ٔ اربعه ؛ کتاب و سنت و اجماع و عقل .
-
ادله
لغتنامه دهخدا
ادله . [ اِ ل َ ] (ع اِ) اِدل .
-
جستوجو در متن
-
صناجةالدوح
لغتنامه دهخدا
صناجةالدوح . [ ص َن ْ نا ج َ تُدْ دَ ] (اِخ ) محمدبن قاسم بن عاصم . وی شاعرالحاکم بود. ابن فضل اﷲاو را در شعرای مصر آورده است و این بیت از اوست :مازلزلت مصر من سوء یراد بهالکهنارقصت من عدله فرحاً.(حسن المحاضره ج 1 ص 258).
-
قاعون
لغتنامه دهخدا
قاعون . (اِخ ) نام کوهی است بلند در اندلس نزدیک دانیه که ازمسافت دو روز راه پیدا است . ابوحفص عروضی زکرمی در اشعاری که درباره ٔ زکرم سروده است گوید : ما راجب ٌ مثلی لِوَکس عدله لو کان یَعدل وزنه قاعوناً.(معجم البلدان ) (الحلل السندسیة ص 110).
-
تنکیب
لغتنامه دهخدا
تنکیب . [ ت َ ] (ع مص )به یک سو شدن . (زوزنی ). برگشتن و یکسو شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || یکسو گردانیدن ، لازم و متعدی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دور گردانیدن چیزی .(از اقرب الموارد). || ب...
-
اصافة
لغتنامه دهخدا
اصافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) دورکردن بدی را از کسی . (آنندراج ). اصاف عنه شرّه ؛ دورکرد بدی را از وی . (منتهی الارب ). اصاف اﷲ عنه شرّه ؛ای صرفه و عدله به عنه . (قطر المحیط). بچسبانیدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). بازگرداندن بدی . گویند: اصاف اﷲ عنی شرّه ؛...
-
ابوحفص
لغتنامه دهخدا
ابوحفص . [ اَ ح َ ] (اِخ ) الزکرمی العروضی . ادیبی شاعر. یاقوت از معجم الشعراء حافظ ابوطاهر سلفی و او از ابوالقاسم ذربان بن عتیق و او از ابوحفص ابیات ذیل را روایت کند. و این قطعه آنگاه گفته که محصل خراجی یهودی مأمور استخراج باقی زکرمی گردیده است :یا...