کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عتل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عتل
/'otol[l]/
معنی
سرکش؛ تندخو؛ آزاردهنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عتل
لغتنامه دهخدا
عتل . [ ع َ ] (ع مص ) برداشتن و سخت کشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ناقه را کشیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (تاج المصادر).
-
عتل
لغتنامه دهخدا
عتل . [ ع َ ت َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَتلة. || (مص ) شتافتن به سوی بدی . (اقرب الموارد).
-
عتل
لغتنامه دهخدا
عتل . [ ع َ ت ِ ] (ع ص ) مرد شتابنده به بدی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
عتل
لغتنامه دهخدا
عتل . [ ع ُ ت ُل ل ] (ع ص ) بسیارخوار سرکش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الاکول المنوع . (اقرب الموارد). پرخور. || درشت خوی سخت گوی سخت آزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان علامه ) : عُتل بعد ذلک زنیم . (قرآن 13/68). || نیزه ٔ درشت و سطبر. (اقرب ال...
-
عتل
فرهنگ فارسی معین
(عُ تُ) [ ع . ] (ص .)درشت گوی سخت آواز.
-
عتل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'otol[l] سرکش؛ تندخو؛ آزاردهنده.
-
واژههای مشابه
-
عُتُلٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
سخن خشن و درشت (در عبارت "عُتُلٍّ بَعْدَ ذَ ٰلِکَ زَنِيمٍ "منظور شخص بد دهن وخشن است)
-
واژههای همآوا
-
عطل
لغتنامه دهخدا
عطل . [ ع َ طَ ] (ع اِمص ) خالی بودن اززیور و حلی ، و گاهی در مطلق خالی بودن از هر چیزی به کار رود. (از اقرب الموارد). خالی . (منتهی الارب ). || (اِ) کالبد. (منتهی الارب ). شخص . (اقرب الموارد). گویند: ما أحسن عطله ؛ یعنی قامت او و اعتدال و درازی آن...
-
عطل
لغتنامه دهخدا
عطل . [ ع َ طَ ] (ع مص ) بی پیرایه ماندن زن . (از منتهی الارب ). بی پیرایه شدن . (المصادر زوزنی ). خالی شدن زن از زیور. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار): عطلت المراءة؛ بر آن زن زیور نبوده است . (از اقرب الموارد). عُطول . و رجوع به عطول شود. || خالی شدن از...
-
عطل
لغتنامه دهخدا
عطل . [ ع َ طِ ] (ع ص ) نیکو جسم و تن ، از شتران . (از اقرب الموارد). || زن بی پیرایه . (غیاث اللغات ). || حرف بی نقطه مثل دال و سین و لام و میم . (غیاث اللغات ).
-
عطل
لغتنامه دهخدا
عطل . [ ع ُ/ ع ُ طُ ] (ع ص ) زن بی پیرایه ٔ بی زیور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اسب و شتر بی گردن بند و بی رسن و بی داغ و نشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد بی ساز و سلاح . (منتهی الارب ). || خالی از مال . || بی ادب . || قوس عط...
-
عطل
لغتنامه دهخدا
عطل . [ ع ُطْ طَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاطِل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاطل شود.
-
أَتْلُ
فرهنگ واژگان قرآن
تا تلاوت کنم (چون جواب شرط براي جمله قبلي بوده جزم گرفته و واوش حذف شده)